۱۳۹۴ بهمن ۱, پنجشنبه

شطرنج استراتژیک- مقاله 102

شطرنج استراتژیک
به نظر می رسد که ارزیابی «دلقک ایرانی» کمابیش شبیه به ارزیابی مقاله «برجام و فرجام» باشد... این تحلیل «دلقک ایرانی» خواندنی است!
امروز در سایت ها خبری ازThermal Bomb تازه رونمایی شده آمریکا بود که یک Bunker Buster نو است برای نفوذ به اعماق زمین و انفجار در آنجا. رویه آمریکایی ها و هیچ قدرتی نیست که قدرتمندترین سلاحشان را رونمایی بکنند پس این آخرِ آنچه دارند نیست. سایت های رونمایی کننده از این سلاح هیچ ابایی نداشتند که بنویسند این برای مخازن زیرزمینی موشک های ایران است. آمریکایی ها از پخش این خبر چه اهدافی را تعقیب می کنند؟
برای هر حرکت حادی برعلیه نظام ولایت فقیه ابتدا لازم می بود که این نظام خلع سلاح اتمی بشود. هیچگاه نمی توان ارزیابی دقیقی از خطرات غیرقابل پیش بینی حمله به یک قدرت اتمی داشت. از همین رو هم هست که در نگاه استراتژیک دارابودن سلاح اتمی به معنای تضمین امنیت و برقراری صلح است. خامنه ای هم در رتبه نخست برای همین منظور بود که از بیش از بیست سال پیش دنبال بمب اتمی رفت، منتها چون نظام ولایت فقیه نظامی پریشان و ملوک الطوایفی، تهاجمی و ودارای بلندپروازیهای بین المللی است، برخلاف مورد کرۀ شمالی، جهان نمی توانست از کاربرد ابلهانه و نسنجیده بمب اتمی توسط آن مطمئن باشد. این انگیزۀ اصلی در تصمیم جهانی برای خلع سلاح اتمی نظام ولایت فقیه بود، تصمیمی که حتی متحدین ولایت فقیه از روسیه و چین هم با آن کاملا همراهی کردند و خامنه ای در دیدارش با پوتین تلویحا از او به این سبب گله کرد.
اینک، ولایت فقیهِ از نظر اتمی اخته شده هدف قابل دسترسی برای تهدید و اقدام است. این را حتی استراتژیست خرفتی چون محسن رضایی هم فهمیده بود که بیش از یک سال پیش در جایی گفت که خلع اتمی ایران مقدمه حمله است. اما من بر این باور نیستم که آمریکا قصد حمله به ولایت فقیه را داشته باشد، اما می خواهد در گام بعدی پروژۀ موشکی ولایت فقیه را هم از دستش بگیرد. چرا؟ موشک های کپی شده از دست چندم های کرۀ شمالی چه خطری برای امریکا و متحدان مسلح به سامانه های ضد موشک دارند که آمریکا بخواهد آن ها را از دست خامنه ای بگیرد؟ پاسخ من به این پرسش آن است که موشک های خامنه ای هیچ خطری برای آمریکا و اسرائیل ندارند ولی موجب دو نامطلوب می شوند: یکی استمرار بلندپروازی های منطقه ای خامنه ای و جانشین وحشی احتمالی اش، که خاورمیانه را دائما در حالت انفجاری نگه می دارد و دوم توهم قدرتی در درون، که سپاه پاسداران و مقام ولایت را به سوی سیاست های میلیتاریستی تندتر سوق داده و از تحولات اصلاح طلبانه درون نظام مانع می شود. لازمۀ جلوگیری از این دو نامطلوب، اخته کردن موشکی ولایت فقیه است.
از شواهد و قراین برمی آید که خلع سلاح موشکی ولایت فقیه در دستورکار رئیس جمهوری بعدی آمریکا باشد، امید که فردی خردمند به کاخ سفید راه یابد. چنین خردی از جمهوری خواهان حاضر در صحنه سیاسی آمریکا خیلی برنمی آید، گو اینکه کلان دستگاه دیپلماسی آمریکا بسیار بعید است بعد از فاجعه هایی که جورج بوش پسر آفرید، بار دیگر بخواهد از آن غلط ها مرتکب شود. در عرصۀ این شطرنج استراتژیک، خردمندی کاخ سفید جنون ولایت فقیه را در ایران مات خواهد کرد.
irandargozargahtamadoni.blogspot.co.uk
ه‍.ش. ۱۳۹۴ دی ۳۰, چهارشنبه
کار مارادونا خامنه ای از وحشت باخت است؛ من حیرانم که با غضنفر روحانی چه باید کرد. نگاهی به خونبازی امروز خامنه ی!

1- سخنان امروز آیت الله خامنه ای در جمع متولیان اصلی انتصخابات جمهوری اسلامی بسیاری از ما را برآشفته و بسیاری دیگر از ما را نا امید کرده است. اما در واقع امر و نگاهی کلان نه این سخنان اهمیت بنیادی دارد و نه نشانه ای از قوت خامنه ای در آن است. او که در خطیب زبردست بودنش اجماع وجود دارد؛ در یکی از آشفته ترین سخنرانی های کلیشه ای خود حرف های متناقضی زده است - مثل "مخالفان نظام و من بیایند بمن و نظام رأی بدهند" - که حکایت از استیصال مطلق دارد و نه در اوج هیمنه بودن. منظور او به همۀ کسانی که همۀ دارایی های ثروت و منزلت و قدرت شان - اعم از تندرو و کندرو - را از رانت وجود نا مبارک جمهوری اسلامی انقلابی بدست اورده اند؛ خطاب دارد و بدرستی متذکر می شود که: "عقب نشینی اتفاق افتاده است. اما ما نباید خودمان هم به این عقب نشینی اعتراف بکنیم. زیرا بلایی که با برجام سر کشور آمده خودش بدون اعتراف ما هم چون یک سونامی وحشتناک عمل می کند و خواهد کرد که اگر خودمان هم به تأیید آن بپردازیم در آینده ای نه خیلی دور تاک و تاک نشان با هم خواهند رفت و نباید." و بخاطر همین استیصال و آشفته ذهنی است که قادر به گنجاندن آن در گزاره های - حداقل منطقی در ظاهر - نمی شود و جمله ای را می گوید و در جملۀ بعدی نقض آن را بر زبان می آورد.


2- حالا که سعیدی نمایندۀ خامنه ای خودش اخیراً و به صراحت اعتراف کرده است که از نظر سیاسی ایران اسلامی شباهت نزدیکی دارد با اتحاد جماهیر کمونیستی؛ بگذارید از گورباچفی - یلتسینی کردن استفاده کنم برای بسط بیشتر نظرم. هرچند که تغییر گورباچفی در شوروی سابق از حوزۀ "شخص اول" شروع شده بود و نه از حوزه های پائین تر. و این هم کار ایران را متمایز می کند و هم سخت تر؛ و البته هم شکننده تر و ویرانگرتر. وقتی گورباچف رهبر شوروی شد با طرح گلاسنوست و پروستریکا قصد آن کرد که اتحاد جماهیر کمونیستی را با اصلاح رویه ها نجات بدهد و مطلقاً قصد فروپاشاندن ایدئولوژی کمونیستی را نداشت. اما چون هم شرایط عینی (اقتصاد ورشکسته و نارضایی مردم) و هم شرایط ذهنی (ایدئولوژی یک پکیج دگم است که جز در یکپارچه نگهداری مبتنی بر رعب و وحشت دوام نمی آورد) خیلی زود قافیه را باخت و یلتسین اتحاد شوروی را فروپاشاند. حالا خامنه ای می خواهد به ساده اندیشی روحانی افسار بزند و به او گوشزد بکند که هرنوع وادادگی در حوزۀ ایدئولوژی فقط قدرت مرا بچالش نمی کشد بلکه موجودیت همه را - قدرت و منزلت و ثروت شما هم جزیی از این موجودیت است - بخطر جدی می اندازد.


3- از زاویه ای دیگر می توانم اینطور بگویم که سخنرانی خامنه ای برعکس سال های تا سال 90 که همیشه شکل و هم محتوای تهاجمی داشت؛ بعد از سال نود صورت تهاجمی داشته از موضع قدرت؛ اما باطنی تدافعی را شامل بوده است از روی ضعف. و این تغییر هر بار بیشتر از دفعۀ قبلی نمود یافته و می یابد. تا اینجا که او اینک دیگر مخالفان نظام را تهدید نمی کند. بلکه از مخالفان خواهش می کند در همراهی با وطن. خامنه ای تا سال 90 همواره از جنگ نرم و افسران جوان و "ما پیروزیم" سخنرانی می کرد. در حالیکه در حال حاضر از نفوذ و "ما شکست نخورده ایم" حرف می زند. در یک تمثیل نمادین اینطور می شود که: خامنه ای تا سال 90 همواره در جبهه و میدان نبرد رجز می خواند برای تحریک و تشجیع پیاده نظام برای تداوم حمله. در حالیکه الان او در پشت خطوط تماس رجز می خواند برای روحیه دادن به لشکر عقب رانده شده اش و تارومار در پشت جبهه. و همۀ تلاش فعلی اش متمرکز است به "مجدداً سازماندهی می کنیم و باز برمی گردیم" به هواداران. و این دو موضع کاملاً با هم متفاوت است. او به رویش هواداران جدید امیدی ندارد و زورش را متمرکز کرده بر روی ریزش نکردن بیشتر هواداران.


4- اما بیم و امید من اگر بود واست. که هست. بخاطر هموطنان داخل کشور است در کوتاه مدت و نه صرف پیروزیمان بر جمهوری اسلامی فعلی در میان مدت. و اتفاقاً لجبازی خامنه ای برای رجزخوانی در خلاء بهدف برافتادن یکباره و سریعتر جمهوری اسلامی بسیار مفیدتر است. من و شما - اگر موافق من هستید - می دانیم که بخش مهمی از مردم داخل ایران بنفس نفس افتاده اند و در معرض خطرند. بخاطر اینان است که دلمان می خواهد خامنه ای کوتاه بیاید و واقعیت اتفاق افتاده (تغییر پارامترهای بازی در جهان و منطقه بعد از بوِیژه برجام) را بپذیرد و اعتراف هم بکند تا هم حکومت او گام بگام مستحیل شود و هم مردم بتوانند یک نفس تجدید کنند در لحظه. اما در اینکه خامنه ای و جمهوری اسلامی ایدئولوژیک در سراشیب قطعی است تردیدی ندارم. اشاره می کنم به دو موضوع. اول اینکه در همین سخنرانی اش حزب اللهی های اشغال کنندۀ سفارت عربستان را مورد لطف قرار می دهد و از تعقیب آنان تحت عنوان تندروی بشدت انتقاد می کند. و دوم یادتان می آورم که او در پاسخ به نامۀ روحانی از جواد ظریف با نام بردن اختصاصی به نیکی یاد کرده و تشکر می کند. اینکه خامنه ای ظریف را چنین درشت و برجسته می کند به این خاطر هم است که می داند ظریف هم توانسته "آبروی جام زهر نوشی اش در جریان مذاکرات هسته ای" را خوب مدیریت کرده و با کمترین خسارت به خامنه ای در نزد تیفوسی ها از آب در آورد.  و هم به او احتیاج دارد که همین مهارتش را در مناقشات منطقه ای هم بکار بگیرد و زیاد بسوی هاشمی و روحانی غش نکند. تا خامنه ای مجبور نشود همین رجزخوانی در پشت جبهه اش را نیز از دست بدهد. با هدف برای از دست ندادن هوادارانی که مسئله دار شده اند و ریزش شان مهمترین و بزرگترین دغدغۀ همۀ ساعت ها و اعمال و رفتار و گفتار حال حاضر خامنه ایست.


5- یک مورد هم راجع به انتخابات بگویم و تمام. اولاً با همۀ این هیاهوهای دو طرف باید منتظر دقیقۀ نود ماند که در عمل چه اتفاقی خواهد افتاد. اما مطلقاً هم مهم نیست که آیا اصلاح طلبان بیشتری تأیید می شوند یا نه. چون درست است که من و شما برای روشن نگاه داشتن آتش اختلاف از سویی؛ و کمی بهبود زندگی در ایران برای محرومان از جانب دیگر دلمان می خواهد که اصلاح طلبان بیشتری به مجلس بروند. اما واقعیت این است که در بین اسامی منتشر شده - حداقل در بین سرشناسان - آدم های درشت و قابل اعتنایی که نیستند هیچ بلکه برخی از آنان فاسدتر از خیلی از اصولگرایان هم هستند و بدنبال رانت و لفت و لیس. تا جائیکه می توانم مدعی شوم که برجسته ترین رد صلاحیت شده همین مطهری اصولگراست و نه فردی از خیل اصلاح طلبان درجه دو آشنا. لذا از منظر زوال جمهوری اسلامی مطلقاً اهمیتی ندارد که این آدم های خنثی - دربهترین داوری - تأیید صلاحیت شوند. و اتفاقاً اگر تأیید صلاحیت می شدند و قادر به رفتن به مجلس هم می شدند - جای تردید جدی است - بنا بدلایل بیشمار اخته تر هم می شدند و سعی می کردند بر گسل های موجود ماله بکشند. در حالیکه عدم تأیید صلاحیت شان آنان را هم بسمت تضاد رادیکال با خامنه ای خواهد کشاند و جنگ درون قدرت یک مرحله ارتقاء خواهد یافت. خلاصۀ کلام اینکه امید ما قبل از اینکه معطوف به قدرت گیری اصلاح طلبان معتدل باشد؛ متوجه ریزش هرچه بیشتر و سریعتر اصولگرایان و هواداران تیفوسی شان است که ترس و آشفتگی خامنه ای از تشدید آن حاکی است. فقط می ماند غضنفر حسن روحانی که خودش تصمیم بگیرد که می خواهد رییس جمهور مردم بماند یا همراه با خامنه ای به زباله دان تاریخ رهسپار شود. من امیدم به این رادیکالسم از سوی خامنه ای خیلی بیشتر از سازش پشت پردۀ جناح های حاکمیت بود از اول. اما من سوگند خورده ام که جلوتر از امید مردم داخل - از همه انتظار دارند طوری عمل کنند که کمی و فقط کمی هم شده بهبود شرایط زیست آنان هدف نزدیک همه باشد - حرکت نکنم . در مطالب قبلی تقیه کردم تا من متهم به رادیکالیسم نشوم. ولی حالا که خامنه ای خودش این رادیکالیسم را تعقیب کرده و می کند من هم استقبال می کنم. یا...هو

برجام و فرجام- مقاله ی 101



برجام و فرجام
 
سخن را باید سنجید، نه گوینده سخن را. من از گوینده این سخن ها دل خوشی ندارم اما سخن اش حق است. اگر میزان را «اخلاق» بگذاریم احدی از ابواب جمعی نظام ولایت فقیه جان به در نخواهد برد، حتی میرحسین موسوی اسیرو مظلوم که شجاعت و سخت کوشی اش را در مقابله با جباریت ارج می نهیم.



حال و وضع این به اصطلاح «اصلاح طلبان» یکی از چند حالت است:

1) اقلیتی ایادی مُبدّل بیت رهبری اند

2) یا نادانان ابلهی هستند که سودای اصلاح یک جباریت غرقه در فساد و جنایت را دارند

3) یا کنارزده شدگان از خوان غارتی هستند که برای برگشتن به سر سفرۀ غارت، لحظه شماری می کنند

4) یا باشندگان اقلیم «فرهنگ سنتی» هستند که به هر حال نمی خواهند شکل و شمایل حاکمیت این اجتماع عوض بشود مبادا که حکومت دست «بی دین ها» بیفتد



البته عملگرایانی هم هستند که جزو هیچیک از چهارگانه های بالا نیستند و از ترس فروپاشی مملکت در پی یک شورش عظیم اجتماعی و به امید بدتر نشدن اوضاع موجود به همین موجود چسبیده اند و از میان بدها، طرف آن بدی را می گیرند که کمتر دل و دماغ آزارنده است. این گروه اخیر بسیارند (من هم جزوشان نیستم). 



بدون تردید بزرگترین بخش اصلاح طلبانِ شاخص، تعلق به ردۀ سوم بالا دارند. اما بزرگترین سهم رای دهندگان در انتخابات پیش رو به نظر من افراد رده چهارم و عملگرایان از مردم هستند. به نظر می رسد که سخن اخیر خامنه ای که: بیایید رای بدهید ولو این که به من هم اعتقاد نداشته باشید، نمی تواند مخاطبی جز از این دو گروه داشته باشد و خودِ این واقعیت دلالت دارد بر اینکه ارزیابی های درون نظام هم منطبق بر نظر من است که بیشترین رای دهندگان احتمالی نه طرفداران نظام موجود (که حتما کمتر از ده درصد کل جامعه اند) و نه ابواب جمعی رده های یک تا سۀ بالا بلکه گروه چهارم و عملگرایان هستند.

*



نظام در پی خیزش سال 88 و مشاهدۀ مشارکت عظیم مردم شهری به رغم وحشیت های نظام، به این آگاهی رسیده است که در سراشیبی سقوط قرارگرفته است. از نظر سیاست داخلی، «عقب نشینی قهرمانانه» خامنه ای ترجمان همین آگاهی بود و هیچ دلیل عمدۀ دیگری نداشت. تمامی تلاش نظام بعد از حصول این آگاهی، متمرکز بر آن است که شیب این سراشیب سقوط را کمتر کند. به نظر من این تلاش نظام منطبق بر منفعت ملی است زیرا سراشیبی تند و تیز سقوط نظام، خطرات پیش بینی نشدۀ کلانی را متوجه وحدت ملی و یکپارچگی سرزمینی ایران می کند.



تلاش نظام برای به صحنه کشیدن لایه های سنتی اجتماع و عملگرایان از مردم، هم به منظور دلداری به خودی هاست که مدعی پشتوانه گستردۀ مردمی بشود تا همان کمتر از ده درصد طرفداران نظام آب نروند، و نیز- شاید هم مهم تر از این- معطوف به این هدف است که جامعه جهانی را با به رخ کشیدن مشارکت گستردۀ مردمی از تلاش بیشتر برعلیه نظام منصرف کند، به ویژه که نظام مطمئن است که به اغلب احتمال در کاخ سفید دیگر شاهد فردی خوش خیم تر از باراک اوباما نخواهد بود.



بهبود مولفه های اقتصادی از لوازم قطعی کند کردن سراشیبی سقوط نظام است. این در حالی است که مولفه های اقتصادی همه و همه برای نظام نگران کننده اند. نظام می داند که بدون ورود و فعالیت گستردۀ سرمایه های خارجی هرگز قادر نخواهد بود تا بیکاری چهل درصدی و رکود بی سابقۀ موجود را بهبود ببخشد، واقعیتی که همین دیروز هم به صراحت از زبان روحانی جاری شد. اما نظام می داند که لازمۀ تحقق این امر تغییرات ساختاری در آن بدنه های حقوقی است که اقتصاد رانتی نظام با آن ها توانسته است به خدمتگذارانش امتیاز داده و آنان را در خدمت نگهدارد. تغییرات حقوقی از این دست این پیامد ناگزیر را هم دارد که موجب تسریع در تحولاتی فرهنگی نقدا موجود می شود که می تواند روند سقوط را تسریع کند، ضمن این که دست نظام را از رانت خواراندن به طرفدارانش می بندد. بندبازی پر مخاطرۀ نظام اینجاست.



برجام پایان رویای خامنه ای برای درست کردن زندان بزرگ امنیتی/نظامی از نوع کرۀ شمالی، به عنوان ام القرای اسلام بود. خامنه ای برای درست کردن کرۀ شمالی اسلامی همه بیست و چندساله رهبری اش را مایه گذاشت و با دارودسته رفسنجانی و بدنۀ روحانیت هم درافتاد که ابدا در این وادی ها نبوده و نیستند. این همان هزینه بسیار سنگینی بود که او پرداخت و در نامه اخیرش به روحانی از آن به صورت سربسته یاد کرد. اما اینک خامنه ای باید که ضایعات این پروژۀ عظیم شکست خورده اش را جمع کند.



فرانکشتاین سپاه پاسدارانِ - که خامنه ای با پول فراوان و اسلحه و رانت و اطلاعات، بزرگ و قدرتمندش کرد تا همچون کرۀ شمالی محور اتمی پروژۀ ام القرای اسلام باشد - از عمده ترین این ضایعات است که مدت ها بود که به خود خامنه ای هم زور می آورند. بدون تردید برجام برای هیچ منبعی تلخ تر از آنچه برای سپاه است، نیست. سپاه که خود را در یک قدمی داشتن بمب اتمی می دید اینک شاهد است که تشنه به چشمه برده و بازگردانده شده است. جمع کردن خشم فروخوردۀ سپاه پاسداران از برجام و متقاعد کردن آنان به این که این درست ترین کار بوده، از مهمترین کارهایی است که پیش روی خامنه ای قرار گرفته است. توجه بکنید این که حاج منصور ارضی همین چند روز پیش از کرۀ شمالی تجلیل کرد، خلاف عادت غریب و تامل برانگیزی بود. انگار که او داشت آرمان از دست رفته را به رخ خامنه ای می کشید. حاج منصور در قدوقواره ای نیست که بتواند از این غلط ها بکند، به اغلب احتمال این «دیگران» بودند که به او گفته بودند تا این نمک را به زخم خامنه ای بپاشد. شاید وقت آن رسیده باشد که بعد از سکته های قلبی و مغزی پی در پی چندین نفر از ارشد ترین های ناراضی سپاه پاسداران که بلافاصله پس از وقایع 88 صورت گرفت و برای مرگ هیچکدام شان خامنه ای پیام تسلیت نفرستاد، منتظر سکته های قلبی ومغزی و شاید هم عروج های ملکوتی برخی از ارشد ترین های سپاه پاسداران در سوریه باشیم که این بار برایشان خامنه ای ختم باشکوهی خواهد گرفت.

*

افق پیش روی نظام میدان چالش عملگرایان درون نظام به سرکردگی رفسنجانی با آرمانگرایی تمامیت خواه خامنه ای است. در این میان خامنه ای با برجام، ورشکستۀ به تقصیر شد. پیش از این نیز "پروژۀ احمدی نژاد" خامنه ای در قلوه کن کردن رفسنجانی نه تنها ناکام مانده بود بلکه موجب خفت و خواری هرچه بیشترخودش هم گردید واز همه بدتر این که بزرگترین شیپور مرگ نظام ولایت فقیه را در سال 88 به صدا درآورد. خبط و خطای حیرت انگیز رفسنجانی در سال 68 که خامنه ای را به قدرت رساند، پس از بیست چندسال در شرایط ابتکار عمل قرارگرفته است. شاید امروز زندگی رفسنجانی بیش از هر زمان دیگری در خطر باشد زیرا یک مستبد شکست خورده خطرناک تر از وقتی است که خود را در مسیر پیروزی می بیند.



انتخابات پیش رو بشدت مهندسی شده خواهد بود زیرا خامنه ای ابدا در شرایطی نیست که تحمل کوچکترین شکست دیگری را داشته باشد. مردم در این انتخابات هیچکاره اند و همه چیز را زورآزمایی متقابل این دو جناح نظام تعیین خواهد کرد. رفسنجانی عاقل تر از آن است که بخواهد حرکت حادی بکند و به اغلب احتمال در سایه خواهد نشست و چراغ خاموش کارخواهد کرد. خامنه ای مجلس خبرگان و شورای اسلامی را در دست نگه خواهد داشت و تلاش خواهد کرد تا نگذارد روحانی باردیگر رئیس جمهور بشود. اما هم خامنه ای و هم رفسنجانی می دانند که سیر حوادث پیش رو همچنان برعلیه بلندپروازی های خامنه ای خواهد بود. در افق از دست رفتن آرمان ام القرای اسلامی اتمی، خامنه ای فقط باید به امید دری به تخته باشد تا فرجی برایش رقم بخورد. اما روند رو به شتاب تحولات فرهنگی/اجتماعی ایران تیرخلاص نهایی را به سر خامنه ای و رفسنجانی و نظام عزیز هردو شلیک خواهد کرد...ومارمیت اذ رمیت، ولکن الله رمی (1).

***


(1) بخشی از آیه 17 سورۀ انفال: «آنگاه که تیر انداختی، تو نبودی که تیر زدی، خدا بود که به تیر زد.»
irandargozargahtamadoni.blogspot.co.uk

سید حسن خمینی، جز در تایید پدربزرگ جنایت‌کارش، حرفی نزده است. سید حسن، خمینی را فراتر از یک رهبر دینی می‌بیند و هرگز جنایت‌های پدربزرگش را محکوم نکرده، و نخواهد کرد و طبیعتا به دنبال جبران کرده‌های پدر و بدربزرگش نیست.

سید حسن، یک سلبریتی است که بسیاری پشت سرش قایم شده‌اند.

سید حسن، یک امام‌زاده مدرن است. همیشه پرسیده‌ام که مگر امام‌زاده‌های ما چه کار مهمی کرده‌اند که ملت به قفس فلزی روی قبرشان دخیل می‌بندند و قفس را به خاطر «تبرک» می‌بوسند؟ کدام تبرک؟ امام‌زاده‌های ایران، محل گسترش بیماری هستند. ملت خیال می‌کنند قفس فلزی روی قبر امام‌زاده میکروب‌زدایی می‌شود...

امتی که به دنبال «امام زمان» در ته چاه جمکران می‌گردند، خب طبیعتا یک جای کارشان عیب دارد، و کسانی که با آمدن حسن خمینی ناگهان خوشحال می‌شوند که مثلا یک کفن‌دزد دیگر جانشین خامنه‌ای شود، فراموش کرده‌اند که چند هزار نفر در دوران خمینی، اعدام شدند؟ چند صد هزار نفر در میدان‌های جنگی که باید در سال ۱۳۶۱ پایان می‌یافت(حتی ۱۳۶۰) کشته یا معلول شدند؟ چند هزار نفر قربانی تبعیض ایدئولوژیک و نژادی خمینی و خمینیست‌ها شدند؟

ما با گروهی طرفیم که همه کارهای خمینی را تایید می‌کند و رانت موقعیت و جایگاه اولین رهبر انقلاب اسلامی ۵۷، نهایت بهره را می‌برد. ببینید چه خرجی برای قبر خمینی کرده‌اند؟ این پول از کجا آمده؟ اینجلال و جبروت برای چیست؟

قاعدتدا هیچ کسی را نباید به گناه پدر مجازات کرد، اما اگر قرار است به اعتبار پدر و یا پدربزرگ به موقعیتی دست یابد، تکلیفش را هم باید با خطاهای پدر و پدربزرگ معلوم کند! خوب و بد را بگوید و معلوم کند اگر در شرایط مشابهی با نسل‌های قبلی‌اش قرار گیرد، چه خواهد کرد، و آیا روش‌های نسل‌های قبلی را تایید می‌کند یا محکوم؟ علاقه به پدر کاریزماتیک، قابل درک است، اما مسوولیت اجتماعی و سیاسی فعالان، بالاتر از عشق است.

من در شعور همه کسانی که به حسن خمینی امیدوارند، آن هم کسی که حرف‌های پدرزنش علیه بهائیان و کارهای پدربزرگش علیه جان انسان‌ها را تایید می‌کند، شک می‌کنم.

زندگی ما کوتاه‌تر از آن است که دو بار به خاطر اشتباه احمقانه امتی، هدرش بدهیم.

از ما گفتن...