۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه

خودم کردم که لعنت برخودم باد-مقاله ی 98


هانا آرنت چه راست می گفت که هیچ انقلابی ختم به به خیر نشد (نقل به مضمون). وقتی که آرنت این حرف ها را می زد که تا آخر عمرش هم زد، کسی گوشش بدهگار حرف هایش نبود چون آفاق تحول خواهان دنیا از جمله خود خانم ناطق در هوای مارکسیسم انقلابی بود. اما مارکسیسم به گل نشست، گند انقلاب های مارکسیستی هم درآمده بود، آن هم چه گندی...! فقط از انقلاب مارکسیستی پول پوت خون بیش از یک میلیون آدم جاری شد. هانا آرنت مرده بود آن هم با اتهاماتی چون جیره بگیر سیا بودن، که انقلاب به اصطلاح اسلامی به پا شد. خانم ناطق از سمت چریک های فدایی و خود بنده ازسمت عربده کشان آن پیرمخبط بیماردل داخل در آن شدیم که بئس وردالمورود! قریب به چهل سال گذشت و نظام انقلابی گند بالای گند به بار آورد تا هم هما ناطق ها شرمنده بازیگری های انقلابی شان باشند و هم امثال من.
اما داوری هنجاری هانا آرنت گویی که از یک نکته بزرگ غافل است و آن اینکه «انقلاب» یک انتخاب نیست، تب است، بیماری است. نمی شود با نصیحت جلویش را گرفت. اگر بخواهم این تشبیه را ادامه دهم می گویم که نظام دفاعی بدن با بیماری هاست که بلوغ ایمنی می رسد. اگر نبود انقلاب اسلامی بختک بنیادگرایی از سر امثال من نمی افتاد. امثال من میلیون ها آدم بودیم، اگر امروز از بنیادگرایی و بنیادگرایان منزجریم که همین دیروز امام جمعه تهران سخن از «خلوت شدن دور نظام» می زند، به برکت نکبت این انقلاب بود. و این کم دستاوردی نیست، الا آن که باید در چشم انداز تاریخ نگاه کرد که آن را «دستاوردی» سترگ دید و الا در کوتاه مدت عمرهای ما جیزی جز نکبت فقر و خواری و زندان و شکنجه و خیل جوانان بی امید و ... به چشم نمی آید. من در این نکبت ها سهم دارم اما در آن «دستاورد» تاریخی هم بی سهم نیستم. اگر می نویسم، اگر می گویم و تحلیل می کنم، از این روست که می خواهم تا حد مقدور در مقابل آن سهم همیشگی ام از این نکبت نقد ملی، سهم خود را لااقل از آن دستاورد تاریخی بیفزایم. هما ناطق هم چنین کرد. دیگران هم چنین می کنند یا باید بکنند.
ما سوختیم و سوزاندیم، اما بازیگران تبی بودیم که تاریخ این ملت را به بلوغ می رساند. آن بلوغ را ما نخواهیم دید، آن سهم دیگران است که بهرمند اش بشوند. 
irandargozargahtamadoni.blogspot.co.uk

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر