۱۳۹۴ بهمن ۱, پنجشنبه

برجام و فرجام- مقاله ی 101



برجام و فرجام
 
سخن را باید سنجید، نه گوینده سخن را. من از گوینده این سخن ها دل خوشی ندارم اما سخن اش حق است. اگر میزان را «اخلاق» بگذاریم احدی از ابواب جمعی نظام ولایت فقیه جان به در نخواهد برد، حتی میرحسین موسوی اسیرو مظلوم که شجاعت و سخت کوشی اش را در مقابله با جباریت ارج می نهیم.



حال و وضع این به اصطلاح «اصلاح طلبان» یکی از چند حالت است:

1) اقلیتی ایادی مُبدّل بیت رهبری اند

2) یا نادانان ابلهی هستند که سودای اصلاح یک جباریت غرقه در فساد و جنایت را دارند

3) یا کنارزده شدگان از خوان غارتی هستند که برای برگشتن به سر سفرۀ غارت، لحظه شماری می کنند

4) یا باشندگان اقلیم «فرهنگ سنتی» هستند که به هر حال نمی خواهند شکل و شمایل حاکمیت این اجتماع عوض بشود مبادا که حکومت دست «بی دین ها» بیفتد



البته عملگرایانی هم هستند که جزو هیچیک از چهارگانه های بالا نیستند و از ترس فروپاشی مملکت در پی یک شورش عظیم اجتماعی و به امید بدتر نشدن اوضاع موجود به همین موجود چسبیده اند و از میان بدها، طرف آن بدی را می گیرند که کمتر دل و دماغ آزارنده است. این گروه اخیر بسیارند (من هم جزوشان نیستم). 



بدون تردید بزرگترین بخش اصلاح طلبانِ شاخص، تعلق به ردۀ سوم بالا دارند. اما بزرگترین سهم رای دهندگان در انتخابات پیش رو به نظر من افراد رده چهارم و عملگرایان از مردم هستند. به نظر می رسد که سخن اخیر خامنه ای که: بیایید رای بدهید ولو این که به من هم اعتقاد نداشته باشید، نمی تواند مخاطبی جز از این دو گروه داشته باشد و خودِ این واقعیت دلالت دارد بر اینکه ارزیابی های درون نظام هم منطبق بر نظر من است که بیشترین رای دهندگان احتمالی نه طرفداران نظام موجود (که حتما کمتر از ده درصد کل جامعه اند) و نه ابواب جمعی رده های یک تا سۀ بالا بلکه گروه چهارم و عملگرایان هستند.

*



نظام در پی خیزش سال 88 و مشاهدۀ مشارکت عظیم مردم شهری به رغم وحشیت های نظام، به این آگاهی رسیده است که در سراشیبی سقوط قرارگرفته است. از نظر سیاست داخلی، «عقب نشینی قهرمانانه» خامنه ای ترجمان همین آگاهی بود و هیچ دلیل عمدۀ دیگری نداشت. تمامی تلاش نظام بعد از حصول این آگاهی، متمرکز بر آن است که شیب این سراشیب سقوط را کمتر کند. به نظر من این تلاش نظام منطبق بر منفعت ملی است زیرا سراشیبی تند و تیز سقوط نظام، خطرات پیش بینی نشدۀ کلانی را متوجه وحدت ملی و یکپارچگی سرزمینی ایران می کند.



تلاش نظام برای به صحنه کشیدن لایه های سنتی اجتماع و عملگرایان از مردم، هم به منظور دلداری به خودی هاست که مدعی پشتوانه گستردۀ مردمی بشود تا همان کمتر از ده درصد طرفداران نظام آب نروند، و نیز- شاید هم مهم تر از این- معطوف به این هدف است که جامعه جهانی را با به رخ کشیدن مشارکت گستردۀ مردمی از تلاش بیشتر برعلیه نظام منصرف کند، به ویژه که نظام مطمئن است که به اغلب احتمال در کاخ سفید دیگر شاهد فردی خوش خیم تر از باراک اوباما نخواهد بود.



بهبود مولفه های اقتصادی از لوازم قطعی کند کردن سراشیبی سقوط نظام است. این در حالی است که مولفه های اقتصادی همه و همه برای نظام نگران کننده اند. نظام می داند که بدون ورود و فعالیت گستردۀ سرمایه های خارجی هرگز قادر نخواهد بود تا بیکاری چهل درصدی و رکود بی سابقۀ موجود را بهبود ببخشد، واقعیتی که همین دیروز هم به صراحت از زبان روحانی جاری شد. اما نظام می داند که لازمۀ تحقق این امر تغییرات ساختاری در آن بدنه های حقوقی است که اقتصاد رانتی نظام با آن ها توانسته است به خدمتگذارانش امتیاز داده و آنان را در خدمت نگهدارد. تغییرات حقوقی از این دست این پیامد ناگزیر را هم دارد که موجب تسریع در تحولاتی فرهنگی نقدا موجود می شود که می تواند روند سقوط را تسریع کند، ضمن این که دست نظام را از رانت خواراندن به طرفدارانش می بندد. بندبازی پر مخاطرۀ نظام اینجاست.



برجام پایان رویای خامنه ای برای درست کردن زندان بزرگ امنیتی/نظامی از نوع کرۀ شمالی، به عنوان ام القرای اسلام بود. خامنه ای برای درست کردن کرۀ شمالی اسلامی همه بیست و چندساله رهبری اش را مایه گذاشت و با دارودسته رفسنجانی و بدنۀ روحانیت هم درافتاد که ابدا در این وادی ها نبوده و نیستند. این همان هزینه بسیار سنگینی بود که او پرداخت و در نامه اخیرش به روحانی از آن به صورت سربسته یاد کرد. اما اینک خامنه ای باید که ضایعات این پروژۀ عظیم شکست خورده اش را جمع کند.



فرانکشتاین سپاه پاسدارانِ - که خامنه ای با پول فراوان و اسلحه و رانت و اطلاعات، بزرگ و قدرتمندش کرد تا همچون کرۀ شمالی محور اتمی پروژۀ ام القرای اسلام باشد - از عمده ترین این ضایعات است که مدت ها بود که به خود خامنه ای هم زور می آورند. بدون تردید برجام برای هیچ منبعی تلخ تر از آنچه برای سپاه است، نیست. سپاه که خود را در یک قدمی داشتن بمب اتمی می دید اینک شاهد است که تشنه به چشمه برده و بازگردانده شده است. جمع کردن خشم فروخوردۀ سپاه پاسداران از برجام و متقاعد کردن آنان به این که این درست ترین کار بوده، از مهمترین کارهایی است که پیش روی خامنه ای قرار گرفته است. توجه بکنید این که حاج منصور ارضی همین چند روز پیش از کرۀ شمالی تجلیل کرد، خلاف عادت غریب و تامل برانگیزی بود. انگار که او داشت آرمان از دست رفته را به رخ خامنه ای می کشید. حاج منصور در قدوقواره ای نیست که بتواند از این غلط ها بکند، به اغلب احتمال این «دیگران» بودند که به او گفته بودند تا این نمک را به زخم خامنه ای بپاشد. شاید وقت آن رسیده باشد که بعد از سکته های قلبی و مغزی پی در پی چندین نفر از ارشد ترین های ناراضی سپاه پاسداران که بلافاصله پس از وقایع 88 صورت گرفت و برای مرگ هیچکدام شان خامنه ای پیام تسلیت نفرستاد، منتظر سکته های قلبی ومغزی و شاید هم عروج های ملکوتی برخی از ارشد ترین های سپاه پاسداران در سوریه باشیم که این بار برایشان خامنه ای ختم باشکوهی خواهد گرفت.

*

افق پیش روی نظام میدان چالش عملگرایان درون نظام به سرکردگی رفسنجانی با آرمانگرایی تمامیت خواه خامنه ای است. در این میان خامنه ای با برجام، ورشکستۀ به تقصیر شد. پیش از این نیز "پروژۀ احمدی نژاد" خامنه ای در قلوه کن کردن رفسنجانی نه تنها ناکام مانده بود بلکه موجب خفت و خواری هرچه بیشترخودش هم گردید واز همه بدتر این که بزرگترین شیپور مرگ نظام ولایت فقیه را در سال 88 به صدا درآورد. خبط و خطای حیرت انگیز رفسنجانی در سال 68 که خامنه ای را به قدرت رساند، پس از بیست چندسال در شرایط ابتکار عمل قرارگرفته است. شاید امروز زندگی رفسنجانی بیش از هر زمان دیگری در خطر باشد زیرا یک مستبد شکست خورده خطرناک تر از وقتی است که خود را در مسیر پیروزی می بیند.



انتخابات پیش رو بشدت مهندسی شده خواهد بود زیرا خامنه ای ابدا در شرایطی نیست که تحمل کوچکترین شکست دیگری را داشته باشد. مردم در این انتخابات هیچکاره اند و همه چیز را زورآزمایی متقابل این دو جناح نظام تعیین خواهد کرد. رفسنجانی عاقل تر از آن است که بخواهد حرکت حادی بکند و به اغلب احتمال در سایه خواهد نشست و چراغ خاموش کارخواهد کرد. خامنه ای مجلس خبرگان و شورای اسلامی را در دست نگه خواهد داشت و تلاش خواهد کرد تا نگذارد روحانی باردیگر رئیس جمهور بشود. اما هم خامنه ای و هم رفسنجانی می دانند که سیر حوادث پیش رو همچنان برعلیه بلندپروازی های خامنه ای خواهد بود. در افق از دست رفتن آرمان ام القرای اسلامی اتمی، خامنه ای فقط باید به امید دری به تخته باشد تا فرجی برایش رقم بخورد. اما روند رو به شتاب تحولات فرهنگی/اجتماعی ایران تیرخلاص نهایی را به سر خامنه ای و رفسنجانی و نظام عزیز هردو شلیک خواهد کرد...ومارمیت اذ رمیت، ولکن الله رمی (1).

***


(1) بخشی از آیه 17 سورۀ انفال: «آنگاه که تیر انداختی، تو نبودی که تیر زدی، خدا بود که به تیر زد.»
irandargozargahtamadoni.blogspot.co.uk

سید حسن خمینی، جز در تایید پدربزرگ جنایت‌کارش، حرفی نزده است. سید حسن، خمینی را فراتر از یک رهبر دینی می‌بیند و هرگز جنایت‌های پدربزرگش را محکوم نکرده، و نخواهد کرد و طبیعتا به دنبال جبران کرده‌های پدر و بدربزرگش نیست.

سید حسن، یک سلبریتی است که بسیاری پشت سرش قایم شده‌اند.

سید حسن، یک امام‌زاده مدرن است. همیشه پرسیده‌ام که مگر امام‌زاده‌های ما چه کار مهمی کرده‌اند که ملت به قفس فلزی روی قبرشان دخیل می‌بندند و قفس را به خاطر «تبرک» می‌بوسند؟ کدام تبرک؟ امام‌زاده‌های ایران، محل گسترش بیماری هستند. ملت خیال می‌کنند قفس فلزی روی قبر امام‌زاده میکروب‌زدایی می‌شود...

امتی که به دنبال «امام زمان» در ته چاه جمکران می‌گردند، خب طبیعتا یک جای کارشان عیب دارد، و کسانی که با آمدن حسن خمینی ناگهان خوشحال می‌شوند که مثلا یک کفن‌دزد دیگر جانشین خامنه‌ای شود، فراموش کرده‌اند که چند هزار نفر در دوران خمینی، اعدام شدند؟ چند صد هزار نفر در میدان‌های جنگی که باید در سال ۱۳۶۱ پایان می‌یافت(حتی ۱۳۶۰) کشته یا معلول شدند؟ چند هزار نفر قربانی تبعیض ایدئولوژیک و نژادی خمینی و خمینیست‌ها شدند؟

ما با گروهی طرفیم که همه کارهای خمینی را تایید می‌کند و رانت موقعیت و جایگاه اولین رهبر انقلاب اسلامی ۵۷، نهایت بهره را می‌برد. ببینید چه خرجی برای قبر خمینی کرده‌اند؟ این پول از کجا آمده؟ اینجلال و جبروت برای چیست؟

قاعدتدا هیچ کسی را نباید به گناه پدر مجازات کرد، اما اگر قرار است به اعتبار پدر و یا پدربزرگ به موقعیتی دست یابد، تکلیفش را هم باید با خطاهای پدر و پدربزرگ معلوم کند! خوب و بد را بگوید و معلوم کند اگر در شرایط مشابهی با نسل‌های قبلی‌اش قرار گیرد، چه خواهد کرد، و آیا روش‌های نسل‌های قبلی را تایید می‌کند یا محکوم؟ علاقه به پدر کاریزماتیک، قابل درک است، اما مسوولیت اجتماعی و سیاسی فعالان، بالاتر از عشق است.

من در شعور همه کسانی که به حسن خمینی امیدوارند، آن هم کسی که حرف‌های پدرزنش علیه بهائیان و کارهای پدربزرگش علیه جان انسان‌ها را تایید می‌کند، شک می‌کنم.

زندگی ما کوتاه‌تر از آن است که دو بار به خاطر اشتباه احمقانه امتی، هدرش بدهیم.

از ما گفتن...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر