۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه

کرگدن/ ضمیمه هفتگی روزنامه اعتماد-مقاله ی97

این دکتر هاشمی از وقتی وزیر شد افتاد توی پوستین پزشکان. تلفن خط مستقیم درست کرد برای شکایت از پزشکان، پزشکان را متهم کرد به زیرمیزی گرفتن، ... همان اول ها هم فرقه مصباحیه خیلی مجیزش را می گفتند که حکایت از آن داشت که بعد از اون "هلوی" سمی احمدی نژاد (دکتر باقری لنکرانی، رئیس اتاق دسیسه خودسرهای شیراز) این بار مصباحیه این یارو دکترهاشمی را نشان کرده اند برای ریاست جمهوری بعدی. حالا اینکه چرا فرقه مصباحیه تا این حد کشته مرده "دکتر" ها هستند برای کاندید ریاست جمهوری کردن، بر من معلوم نیست. 

خیلی طول نکشید که تق اش درآمد و معلوم شد که یارو خودش از آن زیرمیزی بگیرهای قهار و بی چشم و رو بوده. همان موقع که دایم حرف زیرمیزی می زد یکی از پزشکان به یارو تلگرام زده بود که: "پس چرا دوسال پیش برای عمل کاتاراکت دخترم از من زیرمیزی گرفتی؟!"  بعدش هم معلوم شد که یارو سهامدار مرکز چشم پزشکی نور و بیمارستان تریتاست، این یعنی این که یارو در همین چندساله دکتری اش از توی چشم مردم بالای یک میلیارد تومان پول درآورده!!! گند قضیه آون قدر بالا گرفت که یارو نتوانست ثروت اش را منکر شود و شنیدم این اواخر توی تلویزین گفته آره خیلی پولدارم و خوب کردم که همه اش مال حلال است!

بعد که دید تیر خودشیرینی اینجوری اش به سنگ خورده طرح ابلهانه "سلامت" را درآورد، طبق معمول مدیریت ولایی، بی مطالعه و بی محاسبه که در عرض شش ماه از اجرا تمام دارایی تخصیصی را بلعید و وزارتخانه به روغن سوزی افتاد. این بار برای تامین اعتبار دندان تیزکرد برای بلعیدن تامین اجتماعی که اندوخته بیش از چهل سالۀ ملیون ها کارگر و کارمند بوده و پیشتر احمدی نژاد- قاضی مرتضوی-بابک زنجانی حسابی چاپیده بودندش. این دندان تیز کردنش او را با همپالگی دیکرش، شکنجه گر و بازجوی سابق ولایت (با اسم مستعار آن وقت "عباد") وزیر فعلی تعاون سرشاخ کرد که نهضت ادامه دارد...! 

من مدافع گزافه کاری و پول پرستی برخی پزشکان نیستم. در هر صنفی آدم ناجور هست پزشکان هم استثنا نیستند. این که این اواخر تبهکاران در این صنف زیاد شده باشند - اگر هم درست باشد- افتخارش نصیب حکومت ولایت فقیه می شود که مثل تباهی های دیگر این مملکت: هذا من برکة البرامکه ... اما یک اصل به نظر در درستی اش خدشه ای نباشد، لااقل در این گند و کثافت ده ساله اخیر، و آن اینکه در چنتۀ نظام ولایت فقیه حتی یک نفر را هم نمی شود پیدا کرد که در جزو رذل ترین های این ملت هشتاد میلیونی نباشد.
   
  



کرگدن/ ضمیمه هفتگی روزنامه اعتماد/ سه شنبه 1 دی1394/ صفحه 16
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
فریدون مجلسی
وقتی انتشار اخباری حیرت انگیز وقوع  تخلفات و جرائمی حرفه ای را به پزشکان منتسب کرد، موجب بروز انتقادهایی شد.  بسیاری از پزشکان بی آنکه توجه کنند که در واقع آنها مخاطب آن انتقادها نبوده اند رنجیدند، زیرا ارتکاب چنان کارهایی به ذهنشان هم خطور نمی کرد. چرا نرجند؟ کسانی که عمری را با شکیبایی و تحقیق و کسب علم و تجربه به کار و خدمت مشغول بوده اند، کسانی که شیرین ترین خاطراتشان تسکین درد یا یافتن درمان  یا عمل موفقیت آمیز بیماری بوده است، چرا نباید برنجند از اینکه مورد چنان تهاجمی قرار گیرند که خود را سزاوار آن نمی دانند.
            طبیعتاً یک پزشک که سرمایه عمر عزیز را صرف حرفه اش می کند حق دارد از سطح زندگی مطلوب تر و در شأن خود برخوردار باشد. از زمان فراعنه تا دوران هخامنشی و ساسانی و بعد از اسلام نیز در جامعه ما چنین بوده است. در آن زمان ها که نه نظام پزشکی بود و نه حتی دانشکده ای، چرا هزاران نفر داوطلب نمی شدند که به آن حرفه شریف بپردازند؟ چرا بوعلی سینا و ذکریای رازی همه فن حریف جاودانه شدند؟ قطعاً در آن زمان ها هم بوده اند رمالانی که به جای اتکا به دانش محدود بشری با اتکا به اقیانوس جهل دخالت هایی در طبابت هم می کرده اند، اما نامی از آنان در میان نیست. اینان  اغلب مشمول داوری بیماران می شدند و ناچار تغییر حرفه می دادند. در دوران ما که حساب و کتابی پدید آمد پزشکی از حرفه هایی شد که داوطلبان بسیار داشت. دانشگاه ها کنکور برگزار می کردند و از میان خیل داوطلبان یعنی از میان صدها هزار، صدها نفر برگزیده می شدند. اینان در شمار یک درهزار  نخبگان و هوشمندان جامعه بودند که از بالاترین ضرایب هوشی بهره مند بودند.
جرم شناسان می دانند که تخلفات و جرائم از سوی اشخاصی با ضرائب هوشی پایین رخ می دهد. به همین دلیلی برای نسل ما و پزشکان هم نسل ما قابل تصور نبود که حرمت اعتبار اخلاقی و حرفه ای خود را به بهایی بفروشند. می دانید، در سنت ما پزشکان دو نوع حق الزحمه دریافت می کردند و هنوز هم می کنند. یکی آنچه عرف  و ضوابط جامعه مشخص کرده است و دیگری سپاسی صمیمانه تر و غیر نقدی، که بییشتر به حرفه و تولید و کسب و کار بیمار بستگی داشت، یا دارد. ممکن بود مرغ و تخم مرغ باشد، یا سبدی به، یا قلمدان ساخت بیمار یا هر چیز دیگری. سپاسی که بارها شاهد بوده ام که پزشکانی به آنها بالیده و گفته اند: این را یکی از بیمارانم به من هدیه داده است.
 شخصاً زندگی خود را نه یک بار بلکه چندبار مدیون همین گونه پزشکان می دانم از زمانی که در دوازده سالگی به دلیل تب و گلودرد مرا نزد دکتری از هموطنان کلیمی به نام دکتر  افتخار بردند و او بعد از معاینه دارویی تجویز کرد، اما چون مشکوک بود،  جداً حکم کرد که مرا برای کشت میکروب اخلاط حلق به آزمایشگاه دکتر منتخب ببرند. اسامی را می نویسم زیرا آنها دیگر مرده اند.  قرص هایی که دکتر افتخار داده بود تا شبِ آن روز اثر نکرد. از شدت تب دچار منگی شده بودم و مرا پاشویه می دادند، و از درد آب از گلویم پایین نمی رفت. نزدیک نیمه شب بود که در خانه ما را به شدت کوفتند. دکتر افتخار بود. با شتاب به نزدم آمد. منتظر نماند. ضمن آماده کردن سِرُم دیفتیری توضیح داد که دکتر منتخب پس از آماده شدن نتیجه کشت که باید فردا می گرفتیم، در همان شامگاه به دکتر افتخار تلفن زده و گفته بود بیمارت را دریاب که نتیجه کشت قطعاً دیفتیری است. دکتر افتخار مطب را رها کرده و سرم دیفتیری تهیه کرده و در آن دیروقت شب، و چه به موقع خود را با بالین من رسانده و نجاتم داده بود.
پزشک و استادی که سال هاست از علم و دوستی اش برخوردارم، با یک آگهی در مطب پرداخت ویزیت را برای کسانی که آمادگی ندرند الزامی نمی داند. خانمی از دوستان همسرم برای مشکل عصبی کارگری افغان که در خدمتش بود مشورت کرد. همسرم پزشک دانشمندی را که از مقالاتش نیز بهره مند می شویم معرفی کرد و روزی که خودش مراجعه داشت آن دوست و بیمار افغان را همراه برد. ویزیت را پرداختند و منتظر ماندند تا معاینه و دیدار کارگر افغان تمام شد. پزشک پس از دادن نسخه همراه با بیمار افغان نزد منشی اش آمد و گفت که حق ویزیت پرداختی ایشان را پس بدهد. وقتی همسر من و دوستش اصرار کردند که آقای دکتر ویزیت پرداخت شده است، ایشان نپذیرفت. گفته بود : من از پناهنده بی پناه ویزیت نمی گیرم. اینها نمونه های اندکی از بسیار است که انعکاس نمی یابد. می دانید می خواهم چه نتیجه ای بگیرم؟ می خواهم بگویم آن یک درهزار بودن، آن نبوغ و هوشمندی ذاتی، بخشی الزامی از پرداختن به حرفه پزشکی است. می خواهم بگویم مشکوک به نفوذ میانمایگانی به این عرصه مقدس حرفه ای هستم که شایستگی ذاتی حرفه و شایستگی مسئولیت پذیری ادای سوگند بقراط را ندارند. باید دید آیا هنوز هم کنکورها در همه جا و به طور عام همچنان با اعتماد و اطمینان و بدون جایزه و اغماض پابرجاست؟ آیا درهای پشتی گشوده است؟ زیرا ممکن است با ورود از درهای پشتی به عنوانی دست یافت، اما در پزشکی نیز این حکم خواجه شیراز جاری است که :
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند /  نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست/کلاه داری و آیین سروری داند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر