۱۳۹۴ بهمن ۲۴, شنبه

مطربی هم شد کار- مقاله 103

انقلاب یک جنون اجتماعی است که در آن عقل و اخلاق باهم از دست می روند. شاید این از خسارت بارترین میراث های کج اندیشی فرانسوی بود که از طریق کارل مارکس جهانگیر شد تا مثلا آخوند جاهل مرکبی مثل خمینی هم خواب "انقلاب" ببیند، خوابی که مثل انقلاب های دیگر تاریخ در خون و شقاوت و فساد و تباهی تعبیر شد.
اما چرا کج اندیشی فرانسوی؟ فرانسوی ها بودند که انقلاب 1789 خود را به رغم کراهت منظرش بزک کردند و به همه دنیا گران فروختند- کار همیشگی این فرانسوی های خودپسند گنده دماغ! ، بعدش هم انقلاب  1948 و کمون پاریس. جهان وامدار انقلاب به اصطلاح کبیر فرانسه نیست، وامدار آن روشنگریی است که در دهه های پیش از فجایع 1789 حاصل شده بود با انبوهی میراث اندیشگی. انقلاب 1789 اوباش بازیی بود که فرانسه و دست آخر تمام اروپا را به خاک و خون کشید. 
همینطور بود انقلاب 1917 روسیه. آنچه ارجمن بود برای روسیه در طول قرن نوزدهم بدست آمده بود، ارزش هایی که از قلم های بلینسکی و چرنیشفسکی، داستایوسکی و تولستوی و تورگنیف و... صدایشان بلند بود. رومانف ها آینده ای نداشتند واگر اوباشی گری بلشویک ها نمی بود به اغلب احتمال یا تبدیل به یک سلطنت مشروطه می شد و یا یک جمهوریتی جایش را می گرفت، گو اینکه در هر دو صورت روح مردسالار و جبارش را حفظ می کرد زیرا ملت روسیه هنوز به بلوغ تاریخی لازم برای ورود به دمکراسی نرسیده اند. بولشویک ها این روند کم خسارت تحول را سلاخی کردند تا هفتاد سال جنایت بکنند. 
بقیه انقلاب ها هم کمابیش همین حال و وضع را داشتند؛ اما و هزار اما ... مگر می شود برای تاریخ نسخه نوشت؟ 


اسماعیل مهرتاش (‌ ۱۲۸۳ - ۱۳۵۹) در
بچه گی با کدوی حلوائی و موی اسب و
یک سیخ کباب برای خودش کمانچه درست
کرد و خانواده چون متوجه استعداد
او میشوند وی را نزد استاد درویش
خان جهت یادگیری تار
میبرند.> در جوانی کلاسهائی
در زمینه فن بیان و هنرپیشگی تاسیس
میکند که بعدا به " جامعه باربُد
" معروف شد، مرضیه، ملوک ضرابی،
شهیدی، شجریان و دهها استاد دیگر
از شاگردان او بودند.
او ۴۵۰ آهنگ
فولکلور ساخت که در این زمان هم در
ایام نوروز یا شب یلدا تلوزیون
آنها را در برنامه ویژه پخش می کند.
میگویند هر کسی که در این مملکت در
موسیقی، تاتر و هنرپیشگی به جائی
رسیده است حتما به جامعه باربد سری
زده است.
جامعه
باربد همان تاتری بود در لاله زار
که مسعود کیمیائی در فیلم معروف
گوزنها از بازیگران تاتر آن
استفاده کرد و همچنین صحنه هایی که
بهروز وثوقی اعلام برنامه میکرد
همان تاتر جامعه باربد است.
در سال ۱۳۵۷ در
هنگامه انقلاب تاتر جامعه باربد
توسط افراطیون به همراه تمامی
صفحه های استاد به آتش کشیده شد و
از بین رفت.
.
خاطره ای از استاد
مهرتاش است و همیشه از آن گله کرده
و میگفت داغی بر دلم گذاشت که سوزش
آن هیچوقت از بین نمیرود:
میگفت سیگارفروشی
در راهروی جامعه ی باربد بساط
میکرد و پاسبان ها میآمدند
سیگارهایش را میبردند. یک روز
سیگارفروش پیش من آمد که زن و بچه
دار هستم و خواهشا به پاسبان ها
بگویید که شما اجازه دادید من
اینجا بساط کنم.

من هم قبول کردم و به پاسبان ها
گفتم این آقا از ابواب جمعی ماست و
از من اجازه دارد. دیگر کسی مزاحم
او نشد و بیست سال با همان
سیگارفروشی جلوی در تئاتر زندگی
اش را اداره کرد.

تا اینکه انقلاب شد و روزی به من
خبر دادند میخواهند تئاتر را آتش
بزنند سریع خودم را رساندم. دیدم
که اولین کوکتل مولوتوف را همین
سیگارفروش پرتاب کرد. بعد به من
گفت: 
آقا
مطربی هم شد کار؟! برو یک کار دیگر
برای خودت پیدا کن.
تمام زندگیم سوخت،
لباس ها؛ دکورها؛ صفحه ها و
نوارهائی که از موسیقی محلی
شهرهای مختلف ایران جمع کرده بودم
همه چیز سوخت، اما این قدر روی من
اثر نگذاشت که حرف این
آقا.... 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر