هر آن کسی که قصد دارد تا مردم را به شرکت در
انتخابات پیش رو ترغیب کن باید ابتدا و قبل از ورود به بحث ترغیبی خودش توضیح دهد
که به چه دلایلی بر آن باور است که:
1) نظامی که بحران سال 88 را به خود دیده و می
داند که در بهترین صورت کمتر از 15% مردم ایران را با خود دارد (که اکثریت آن ها
هم بهرمندان رانتهای نظام هستند و نه معتقدان از ته دل)، باید آنقدر احمق باشد که
برای رهبر فعلی از همین حالا رهبر بعدی جوانی را تعیین نکرده و برایش از رئوس قدرت
نظام بیعت نگرفته باشد.
2) چرا نظامی با مختصات اجتماعی بالا باید
بخواهد –یا حداقل بی تفاوت باشد – که افرادی به مجلس بیایند که برای برخی
مصوباتشان باید علاوه بر شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت هم وارد بشود؛ یعنی در یک
کلام برای خودش در مجلس دردسر درست بکند، بگذریم از نطق های پیش از دستور بوداری
که ممکن است بشود و جگرخامنه ای را بسوزاند...
3) چرا شورای نگهبان با شفاف بودن صندوق های رای
در این دو انتخابات پیش رو مخالفت کرد. یادتان هست آن عکسهای شمارش آرا که نشان از
اوراق رای تانشده ای داشت که در شمارش آرای انتخابات 88 از صندوق ها بیرون آمد؟
صندوق ها با آن ورقه های رای در تویشان تحویل حوزه ها شده بودند!
4) با وجود شورای نگهبان و مجمع تشخیص و تجربه
مجلس ششم، چرا بر آن است که فرستادن به اصطلاح اصلاح طلبان می تواند مفید باشد.
5) در شرایطی که نظامی غرق در جنایت و تباهی و
فساد و پولشویی و ... است، چرا مردم باید همچنان امیدوار به چند گام میلیمتری به
پیش توسط یک یا چند مصوبه مجلس باشند.
6) نظامی که «منافع ملی» برایش معنایی جز «منافع
نظام» ندارد، چرا اصلا باید بخواهد خواسته های مردم را لحاظ بکند، خواسته هایی که
در بنیاد با «منافع نظام» (حداقل) ناهمخوان است.
آقای اکبر گنجی هیچگاه تحلیلگر سیاسی توانمندی
نبوده است و از وقتی که از کشور خارج شده خوشبختانه مشغول مطالعه سنگین است ولی
عیب اش این است که در نوشته هایش خیلی می خواهد یادگرفته های اخیرش را به رخ
خوانندگانش بکشد. با وجود ضعف تحلیل سیاسی که دارد، ایشان نمی تواند نسبت به شش
موردی که گفتم بی خبر باشد، اما با وجود اینها بازهم اصرار دارد که مردم بروند و
در بازی مسخرۀ نظام شرکت بکنند! که چه بشود؟ نوشته ایشان را بخواندید و عوض من هم
بخندید!
این تحلیلگران که همه شان سابقه کار درون نظام
را داشته اند، گویی در داخل صفحه شطرنج نظام قفل شده اند و ابدا گمان نمی کنند که
بیرون از این صفحه مربع، دنیایی هم هست. (یکبار علی ابن ابیطالب در گذری چند نفر
را دید که غرق شطرنج شده اند، متلکی به ایشان انداخت و گذشت، این آیه از قرآن را
[از داستان شوریدن ابراهیم] برایشان خواند: ما هذه التماثیل التی انت لها عاکفون
یعنی: این مجسمه ها چیستند که شما محو آن ها شده اید!) حالا هم این مدیران پیشین
نظام که مخالف شده اند همچنان محو این نظام اند وهمه تحولات را درون همین نظام می
جویند، جنتی بر علیه رفسنجانی، هاشمی برعلیه خامنه ای، سپاه بر علیه بیت خمینی، و
چه و چه انگار نه انگار که هفتاد میلیون آدم هم هست که می تواند بیرون از این صفحه
نظام اثرگذار باشد!
موجه ترین حرف طرفداران رای دادن این انتقاد از
طرفداران رای ندادن است که آنها خواهان براندازی و شورش اجتماعی اند یا اگر چنین
نیستند راهی هم ندارند که پیش پا بگذارند. من از ورافتادن این نظام فاسد و مفسد
البته که بسیار خوشحال خواهم شد ولی نه به هر صورت و به هرقیمتی. حرف من به این
تحلیلگران قفل شده درون بازی نظام این است که دهه هاست که مقاومت منفی و نافرمانی
مدنی کشف شده است، هر مبارزه ای که زنده باد و مرده باد یا توپ و تفنگ که نیست.
این تحلیل گران انگار نه داستان استقلال هند را می دانند نه از "جنبش
همبستگی" لهستان برعلیه یکی از پرخشونت ترین نظام های بلوک شرق خبری دارند نه
واسلاوهاول چک را می شناسند که با دوستانش جلوی حزب کمونیست فاسد و بسیار خشن
چکسلواکی ایستاد و دست آخر خاک به سرشان کرد، نه خبری از مبارزه با آپارتاید
آفریقای جنوبی دارند...این تحلیل گران راست راستی مثل (دشمنانشان یعنی ابواب جمعی
ولایت فقیه)، خودشان هم انگار سنگواره شده اند!
حرف من این است که باید نافرمانی مدنی را در
جامعه جاانداخت و عدم شرکت در بازی های نظام، یعنی تظاهرات ، انتخابات، تجمعات،
...یکی از راهکارهای آن است، اما تنها یکی از راهکارهاست، کارهای بسیار دیگری می
توان با هزینه های اندک کرد که خاک به سر نظام بشود...اپوزیسیون مان هم انگار که همه
بی بته اند!
irandargozargahtamadoni.blogspot.co.uk
بهمن ۱۳۹۴
اکبر گنجی
رقابت و مشارکت، دو رکن انتخابات منصفانه و آزادند. به میزانی
که نامزدهای اقشار گوناگون اجتماعی در مبارزه انتخاباتی حضور داشته باشند،
انتخابات رقابتی تر میشود. جمهوری اسلامی نظامی دیکتاتوری است که به نحو
سیستماتیک حقوق بشر را نقض میکند. رقابت در این نظام منحصر به خودیهای معتقد و
ملتزم به انقلاب، جمهوری اسلامی، ولایت فقیه، آیت الله خمینی و آیت الله خامنهای
است؛ منتها دایره خودیهای معتقد و ملتزم به این اصول روز به روز تنگ تر و تنگ تر
میشود.
میزان مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری بسیار بیشتر از
انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری است. در عین حال، مطابق روایت
رسمی، بین ۵۱ تا ۷۱ درصد مردم در ۹
دوره گذشته انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کردهاند.
همان مردم، اهمیتی به انتخابات مجلس خبرگان رهبری نمیدادند.
به همین دلیل، برای این که میزان مشارکت مجلس خبرگان رهبری بالا رود، آن را با
انتخابات مجلس شورای اسلامی همزمان کردند.
شورای نگهبان از میان ۸۰۰ نامزد مجلس خبرگان رهبری، فقط صلاحیت ۱۶۵ تن را برای ۸۸
کرسی تأیید کرد. بدین ترتیب، آنها
“مجلس سلطانی”
مطیع آیت الله خامنهای را پیشاپیش
تضمین کرده و پیروزی و شکست نامزدهای موجود تأثیر زیادی در گرایش این مجلس نخواهد
داشت (رجوع شود به مقاله
“آیتالله خامنهای و مجلس
سلطانی در برابر مجلس آمریکایی“).
مفهوم آزمون فیصلهبخش
آزمون فیصله بخش
(crucial experiment) یکی
از مباحث فلسفه علم است.
پوزیتیویستها معتقد بودند که تجربه
داور دو تئوری رقیب است که یکی را قطعاً اثبات و دیگری را قطعاً ابطال میکند. در
واقع با استخراج نتیجهای مشاهدهپذیر از یک تئوری که نقیض آن، لازمه تئوری دیگر
است، و دیده شدن این نتیجه، نظریهای اثبات و نظریه دیگر ابطال ... فلسفه علم کارل
پوپر، مشاهدات معارض، تئوری را ابطال میکنند، اما مشاهدات مؤید، نظریه را اثبات
نمیکنند. آزمونهای فیصلهبخش فقط و فقط به درد ابطال تئوریها میخورند. از نظر
ایمر لاکاتوش، برنامههای پژوهشی که بسته پیچیدهای از تئوریها هستند، در بوته
ابطال قرار میگیرند. آزمونهای فیصلهبخش، ممکن است مدتها پس از وقوع، مورد تأیید
دانشمندان قرار گیرند و به نقش آنها در به زیر کشیدن یک تئوری و بالا بردن تئوری
رقیب اذعان کنند.
از این آزمون میتوان در این دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری
برای شکست علی خامنهای استفاده کرد. اصولگرایان سنتی و افراطی از یک سو، و اصلاحطلبان
و اعتدالیون از دیگر سو، نظریههای رقیب را تشکیل میدهند.
طرفین مدعی حمایت مردماند. اما اصول
گرایان همه نامزدهای اصلاح طلبان را رد صلاحیت کردهاند. با این حال، “مثلث جیم“-
جنتی، یزدی، مصباح- اساس اصولگرایی
را تشکیل میدهد. رأی نیاوردن “مثلث جیم” به طور قاطع شکست اصول گرایان را آشکار
میسازد.
اهمیت تهران
تهران پایتخت کشور است. از نظر جمعیت، سطح تحصیلات و جریانهای
فرهنگی و هنری و روشنفکری بر کلیه استانها برتری دارد. ترافیک وحشتناک و هوای
آلوده و کشنده هم نتوانسته به عنوان عامل گریز از این شهر عمل کند، برای این که
امکانات اصلی در این شهر قرار دارد. مرکز اصلی تمامی احزاب و سازمانها و جریانهای
سیاسی تهران است. رأی تهران، معنا بخش به انتخابات است. به همین دلیل، برد و باخت
در این شهر، برای همه گروهها و رژیم مهم است.
نامزدهایی که تاکنون از سوی شورای نگهبان برای مجلس خبرگان
رهبری در تهران تأیید صلاحیت شده اند، به قرار زیرند:
۱-اکبر هاشمی رفسنجانی.۲- حسن روحانی.۳- احمد جنتی.۴- ابراهیم
امینی.۵- باقری کنی.۶- بطحایی.
۷- تسخیری.۸- محمدصادق حائری.۹- درینجفآبادی.۱۰-
محسناسماعیلی.۱۱- محمدحسن حایری شیرازی.۱۲- مهدیهادویمقدم.۱۳-
سیدابوالفضلمیرمحمدی.۱۴- محمد یزدی.۱۵-محمدتقی مصباح یزدی. ۱۶- محمد محمدیریشهری.۱۷- محمود علوی. ۱۸- محمد
حسن زالی.۱۹-غلامرضا مصباحی مقدم. ۲۰-محسن قمی.۲۱- سیدمحمدرضا مدرسیمصلی.۲۲- حمید حوالی شهریاری.۲۳- نصرالله شاهآبادی. ۲۴-سیدحامد طاهری.۲۵- غلامرضا
فیاضی.۲۶- مدرسی یزدی. ۲۷- ناصری یزدی.۲۸- سیدعباس
حسینیقائممقامی.۲۹- ناصر
امامی کاشانی.۳۰- اعرافی.۳۱- عباسعلی اختری. ۳۲- سیدمحمدعلی امین. ۳۳- سیدهاشم حمیدی.۳۴- سیدمحمد
سجادی عطاءآبادی.۳۵- علی
مومنپور.۳۶- سید صادق محمدی.
“نه” به خامنهای، از طریق آزمون فیصله بخش
در این میان، آیت الله جنتی، آیت الله محمد یزدی و آیت الله
مصباح یزدی بیش از همه نامزدها نمادهای ولی فقیه، افراط گرایی، حذف و خشونتاند. خامنهای هم از این سه بیش از بقیه تعریف و تمجید به عمل آورده
است.
آیت الله جنتی – متولد ۱۳۰۵- از سال ۱۳۵۹
تاکنون یکی از فقهای شورای نگهبان بوده و از سال ۱۳۷۱ دبیری آن شورا را برعهده داشته است. او رئیس شورای نمایندگان
رهبری در دانشگاه ها، دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر، عضو مجمع تشخیص مصلحت
نظام، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو مجلس خبرگان رهبری، امام جمعه تهران
و…است.
آیت الله محمد یزدی- متولد ۱۳۱۰- نیز یکی از اعضای پر سابقه شورای نگهبان است. او رئیس مجلس
خبرگان رهبری، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام،
و…است. علی خامنهای در ۱۳۶۸/۰۶/۲۰ درباره محمد یزدی گفت :”فضائل جناب آقای یزدی از قدیم برای اینجانب روشن بوده و
بحمدالله ایشان از نظر علم و عمل برای امر مهم ریاست قوه قضائیه شایسته و کافی
هستند”. درباره کارنامه ۱۰ ساله ریاست قوه قضائیه گفت:”دوران مسئولیت آیتالله آقای
یزدی در قوهی قضاییه با مجاهدتی دلسوزانه و خدماتی ارزشمند همراه بود“. درباره انتخاب یزدی به ریاست مجلس خبرگان رهبری گفت:”من تبریک عرض میکنم به
جناب آقای یزدی بهخاطر احراز مسئولیّت ریاست این جلسه[مجلس خبرگان رهبری]. خب،
شخصیّت ایشان، سوابق ایشان، لواحق ایشان، همه اینها چیزهایی است که این انتخاب را
انتخاب مناسب و بجایی نشان میدهد“.
آیت الله مصباح یزدی- متولد ۱۳۱۳- عضو مجلس خبرگان رهبری، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، رئیس
شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت، مدیر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، و…است.
مصباح یزدی نظریه پرداز آیت الله خامنهای است. خامنهای در ۱۳ اسفند ۱۳۷۰
به اعضای گروه معارف اسلامی صدا و سیما گفت که در “معارف عقلانی و فلسفی اسلامی”
امروز چه کسی در سطح آقای مصباح یزدی داریم؟ حتماً از ایشان استفاده کنید. در حکمی
که درمهر ماه ۱۳۷۴ برای او
صادر کرد نوشت: “جنابعالی از برکات ماندگار حوزه علمیه قم و از چهرههای موصوف به
علم و عمل و جد و ابتکار میباشید”.
در زمانی که مصباح در نماز جمعه تهران خشونت را تئوریزه میکرد
و مورد نقد ناقدان قرار میگرفت، آیت الله خامنهای درباره او گفت:”بنده نزدیک به
چهل سال است که جناب آقای مصباح را میشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف،
متفکر و صاحب نظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل
کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری
استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلأ آن عزیزان را در
میان ما پر میکند” (روزنامه جوان، ۱۴ شهریور ۷۸،
ص ۲-۱).
در میان این سه تن، آیت الله جنتی از همه مهمتر است. او نماد
حذف انتخاباتی است. با حذف نامزدهای مخالف و رقیب، مردم را از حق انتخاب محروم میسازد.
اخیراً روزنامه سپاه سرمقالهای تحت عنوان
“آیت الله جنتی دومین مظلوم انقلاب” منتشر کرد (در مورد نقش سپاه در انتخابات به مقاله “هجوم سرداران سپاه و بسیج
برای فتح مجلس”
بنگرید. سپاه در رد صلاحیتها بیشترین
نقش را بازی کرد).
رأی نیاوردن
“مثلث جیم”
در تهران، هزینه بسیار بالایی برای
جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای، سپاه و افراطیترین بخشهای جمهوری اسلامی دارد.
شکست این سه تن، آزمون فیصله بخش شکست آیت الله خامنه ای، اصول
گرایان و اسلام فقیهانه آنان است. تهران میتواند این آزمون فیصله بخش را انجام
دهد. این آزمون فیصله بخش منوط به دو امر است:
اول- ارائه لیست کامل ۱۶ نفره مجلس خبرگان برای تهران از سوی اصلاح طلبان و اعتدالیون
که فاقد این سه تن باشد. این لیست باید به طور علنی از سوی محمد خاتمی، هاشمی
رفسنجانی، حسن خمینی، عبدالله نوری، و…مورد تأیید قرار گیرد.
دوم- شرکت بالای مردم تهران در انتخابات خبرگان. اگر جوانها و
طبقه متوسط بسیج شوند، به راحتی میتوانند این سه تن را حذف کنند. شکست رئیس مجلس
خبرگان رهبری، دبیر شورای نگهبان و ایدئولوگ خشونت، برای خامنهای شکست بزرگی
خواهد بود.
آرای بالای انتخاباتی و مشروعیت بخشی
به نظام؟
مخالفان جمهوری اسلامی ادعا میکنند که شرکت در انتخابات و
آرای بالایی که به صندوقها ریخته میشود، مشروعیت بخش به جمهوری اسلامی است. اما
این مدعا کاذب است. برای این که دموکراتیک بودن و رعایت حقوق بشر دو عنصر مهم
مشروعیت بخش به نظام سیاسیاند. اگر گروهی آزادانه در آزادترین کشور جهان برده
داری را بپذیرند، نظام برده داری این گروه مشروعیت نمییابد. اگر فیلسوفان و
روشنفکرانی از نژادپرستی دفاع کرده و آن را تئوریزه سازند، نژادپرستی مشروع نخواهد
شد. آیا یهودستیزی فیلسوف بزرگی چون مارتین هایدگر و حقوق دان برجستهای چون کارل
اشمیت، به یهودستیزی مشروعیت بخشید؟ نظام سیاسی باید عادلانه و اخلاقاً موجه باشد.
دموکراسی و حقوق بشر عادلانهترین برساختههایی هستند که تاکنون آدمیان برای نظام
سیاسی اختراع کردهاند.
روشنفکران، مدافعان حقوق بشر، فعالین سیاسی و متخصصان نباید
جباریتدوستی را تئوریزه کنند. اما آنان میتوانند به روشهای گوناگون از فرصتها
استفاده کرده و شکست خودکامگی از یک سو، و نقش موثر خود از دیگر سو را به رخ کشند.
آنان میتوانند از مردم دعوت کنند تا در شهرهایی چون تهران آزمون فیصله بخش برگزار
کنند. اگر در خراسان رضوی بتوان از طریق آزمون فیصله بخش آیت الله احمد علم الهدی
و مهدی سعیدی (امام جمعه قم که مدعی شد خامنهای هنگام تولد “یا علی” گفته است) و در کرمان احمد خاتمی را حذف کرد و شکست حکمرانی مطابق میل
خودسرانه را برملا ساخت، چه را نباید از این فرصت استفاده کرد؟ در استان مازندران
جعفر خائفی، جانباز دوران جنگ، به دلیل تشکیل کمپین نه به صادق لاریجانی و معلمی، بازداشت شد، چون سپاه نمیخواهد اینها حذف شوند.
محل نزاع، مشروعیت بخشی به جمهوری اسلامی نیست، محل نزاع حذف
نمادهای اصلی خامنهای و بنیادگرایی دینی از طریق انتخابات است. شکاف اصلی اجتماعی
ایران، همچنان شکاف دیکتاتوری و دموکراسی است. دموکراسی خواهان به اشکال متفاوت
باید از نظام دیکتاتوری و شخص دیکتاتور مشروعیت زدایی کنند. همواره باید جامعه را
به سوی دو قطبی دیکتاتور و ضد دیکتاتوری سوق داد. در فرایندهای گذار از دیکتاتوری
به دموکراسی، همیشه دموکراسی خواهان از شکافهای درون رژیم استفاده کرده و از بخش
میانه رو/اصلاح طلب رژیم علیه بخش افراطی آن برای گذار استفاده کردهاند (رجوع شود
به مقاله “جنگ قدرت خامنهای و هاشمی
رفسنجانی بر سر حسن خمینی“).
این رویکرد حاصل تجربههای موفق گذار
به دموکراسی است، نه تجربههای سرنگونی ای که نظام دیکتاتوری جدیدی را جایگزین
دیکتاتوری سابق میسازد، یا کشور را به مرداب جنگ داخلی سوق میدهد (رجوع شود به
مقاله “سازش با حکومت استبدادی؟ “).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر