۱۳۹۴ شهریور ۲۶, پنجشنبه

مقاله ی 75: چالش فرهنگ با سرشت انسانی



چالش فرهنگ با سرشت انسانی

بگذارید اعتراف کنم که این سومین باری است که من تحت تاثیر ذهن وقاد آقای امین بزرگیان قرار می گیرم. تنها یک ایراد برایشان دارم و آن این که به نظر می رسد در تنگنایی بوده اند که نتوانسته اند مطلب را درست و کماهوحقه باز کنند. این تنگنا یا زمان بوده یا محدودیت تعداد کلمات یک مقاله برای انتشار.
جان کلام آقای بزرگیان شکافتن "احساس گناه" مسیحی است که حول "سرشت انسانی" تنیده شده است. ایشان این نکته را با رجوع به خیام و نیچه است که باز می کنند. همین برداشتِ از "لذت" به فاهمۀ ما مسلمانان هم (به اغلب احتمال از طریق فرهنگ هایی که حول سنت ابراهیمی تنیده شده بودند) به ارث رسید. نیچه کاشف این تعارض است که در نقد از فرهنگ مسیحی بدان دست یافت. نه تنها از نظر این کشف، بلکه از نظرکشف های بزرگ دیگر هم هست است که نیچه به درستی از جانب فردریک کاپلستون، "فیلسوف فرهنگ" نام گرفت. این نیچه بود که سازوکار "قدرت" را در اخلاقیات مسیحی دید و برای نخستین بار با صراحت این کشف بزرگ را به جهانیان عرضه داشت. از اینجا به بعد بود که امر "قدرت" به کانون توجه اندیشمندانی که دلمشغول فهم "فرهنگ" بودند راه یافت تا این مقوله روند شناخته شدن هرچه بیشترش را طی کند که هنوز تا غایتش راه درازی در پیش است.
 

*
تمدن بشری، همان گونه که فروید بیان کرده، بر بنیاد "ملالت" های سترگی که بر روان انسان تحمیل کرده بنا گردیده است. ملالت هایی این چنین، از عمده سرچشمه روان نژندی هایی اند که دامن انسان را گرفته بود و هنوز هم گرفته است. بر این "ملالت" ها اینک و در آستانۀ "مدرنیته"، ملالت نوینی هم عارض شده که ناشی از روند فروپاشی "فرهنگ" هاست که انسان را از خانمان امن هزاره هایش آواره می کند. سمت و سوی این آوارگی، همان برهوت "سرشت" انسانی است. در این برهوت است که انسان با خویشتن خویش مواجه می شود، خودی که درپی افسون هزاره ها تلقین فرهنگ، نمی شناسدش- یا شاید درست ترآن که نمی خواهد به واقعیت بودن آن باورداشته باشد.

چه می خواهم بگویم؟ بگذارید برای سردرگم نشدن، به غریزه جنسی بپردازیم چنان که سخن آقای بزرگیان هم سایت اشلی مدیسون را بهانه کرد:

بنیاد ازدواج در مسیحیت بنیادی مقدس است (در اسلام چنین نیست)، این است که در مسیحیت طلاق گناه است. پیداست که مسیحیت، نهادِ "خانواده" را مقدس می دارد، تقدسی که در بالاترین رتبه به ملکوت اعلی هم بازتابانده می شود. چنان که آیزایا برلین به درستی توجه کرده است، مسیحیت داستان یک "خانواده" است: پدر، مریم مقدس (مادر)، و عیسی مسیح (پسر). (در این میانه روح القدس تنها واسطه ای مجهول الهویه است که شاید سترگ ترین نقش او بارور کردن مادری زمینی از پدری ماورایی باشد.) تقدس بنیاد ازدواج در «فرهنگ» مسیحی در تعارض با سرشت انسانی بود. این تعارض یک و نیم هزاره طول کشید تا در پروتستانیسم با پیروزی سرشت انسانی رنگ ببازد تا بنیاد ازدواج در مسیحیت پروتستانی دیگر چندان مقدس تلقی نشود.

در اسلام ازدواج از ابتدا هم امری مدنی بود که در انعقاد آن تنها رضایت دو طرف معامله کافی بود، بی هیچگونه نقش لازمی برای وساطت نماینده ای از جانب امرِمقدس. از این رو قرارداد ازدواج در اسلام هیچ تفاوتی با هر قراداد دیگر انسانی نداشت. از این نظر، نگاه قرآن به ازدواج بسیار نزدیک به سرشت انسانی و به دور از گزافه پردازی های الاهیاتی (چنان که در مسیحیت بود) ماند. اما و هزار اما، «فرهنگِ» اسلامی – همچون هر «فرهنگِ» دیگری – تاب آن نداشت تا امری از امور را به حال خود واگذارد، (توجه داشته باشید که «فرهنگ» تمامیت طلب است) این بود که در اسلامِ عوامانه سروکلۀ واسطۀ مقدس در ازدواج پیدا شد تا امروزه بندرت عقد ازدواجی بدون حضور یک "روحانی"- که برخلاف مسیحیت، هیچ تعریف و جایگاه بسامانی در دستگاه الاهیاتی اسلام ندارد- منعقد گردد.

در روایت های ارتودوکس و غیرعوامانۀ اسلامی، این مردسالاری گریزناپذیرِ بسترِ تمدنی ای که اسلام در آن بالید بود که موجب شد قرارداد ازدواج مقید به قیودی گردد که (برخلاف سرشت انسانی) ورای خواهش و مهر و دلبستگی و بزرگداشت طرفین متقابل دریک قرارداد ازدواج باشد. جنس همۀ این قید ها مردسالارانه است. در این میانه، سوائق مردسالارانه برای پنهان داشت "قدرتِ" مردانه، دست به توجیه های کلامی/فلسفی زدند تا این بار نهاد خانواده را رنگ دروغینی از مقدس-بودگی بزنند.

از وقتی که در بامداد مدرنیته، اعتبار روایت «فرهنگ» ها دچار خلل گردید، این سرشت انسانی بود که فصل الخطاب می شد و چنین نیز شد. اینک ازدواج های "مقدس"(مسیحی) و نیز ازدواج های قراردادی(اسلام) که هردو میدان تاخت و تاز وحتی گهگاه ستمگاری های مردسالارانه بوده و کانون های ملالت و ناخرسندی شده بودند، ناپایدار شدند. اشلی مدیسون ها پیدا شدند تا اسیرانِ ناخرسند پیوندهایی پرملالت را نوید خرسندی دهند. پدیدۀ اشلی مدیسون برخاسته از فراوانی حضورازدواج های ناخرسندی است که طرفین با قیود گسست ناپذیرمقدس یا مردسالارنه و یا تحمیل های دیگر فرهنگی (ویاهرسه) به رغم تمایل شان، برای همیشه به هم قفل شده اند.

برخلاف باور عمومیِ برخاسته از ذهنیت های فرهنگ-ساخته، پدیده هایی چون اشلی مدیسون ریشه چندانی در زیاده خواهی بی مهار بشری ندارند. این بیشتر اتهامی برای محکوم کردن پدیده ای ناخواسته است تا آگاهی ای برخاسته از واقعیتی مشاهده شده.         

یکشنبه ۸ شهريور ۱۳۹۴

فاش شدن گناهکاران جنسی


امین بزرگیان
هفته گذشته افکار عمومی در غرب تحت تأثیر خبر فاش شدن نام برخی کاربران سایت «اشلی مدیسون بود. سایت مدیسون با حدود چهل میلیون عضو، جایی است که افراد متأهل، شریک جنسی پیدا می‌کنند. فاش شدن اسامی کاربرانِ این سایت توسط هکرها در شُرف عرضه سهام این سایت ثروتمند در بورس به وقوع پیوست. دربین نام‌ها اسامی برخی مقامات و مدیران از نقاط مختلف جهان از آمریکا گرفته تا عربستان و اساتید دانشگاه، کنجکاوی‌ها را برانگیخته است. اکنون تمام دنیا در حال لذت بردن از کشف حوزه خصوصی ۴۰ میلیون نفر است. تابحال نیز دوکانادایی پس از فاش شدن نامشان، خودکشی کرده‌اند.
 

سایت مدیسون جمله‌ی را بر پیشانی خود دارد: «زندگی کوتاست، حالش را ببر». در این جمله اشاره دارد به رابطه نامشروع. عکس بزرگی از زنی که علامت آشنا وجهانی «هیس» را به ما نشان می‌دهد نیز در کنار این جمله و نام سایت قرار دارد. از حیث نشانه‌شناختی تصویر زن اشاره‌ای دارد بر جنبه مخفی و پنهانی این رابطه؛ جنبه‌ای گناه‌آلود و در عین حال جذاب. فیگور سکسی زن تیپیکالِ جنسی، در پشت دست‌ها و حلقه ازدواج‌اش نیز این سرخوشی مخفی را آشکار می‌کند.
 

رابطه گناه و لذت شاید دیرپاترین تِم اساطیری و یکی از محتواهای مشترک ادیان است. فرود انسان از بهشت محصول انتخاب لذت آدم و بالطبع گناه او بود. البته فیگور زن ازسوی دیگر نیز می‌تواند نشانه‌ای بر اطمینان دهی به مشتریان جهت امن بودن سایت باشد. وعده‌ای که البته چند روز است دود شده و به هوا رفته.
 

هکرها از سایت افشاگر ویکی لیکس گرفته تا هکرهای سایت اشلی مدیسون «تبلی السرائر»ند، و هر روز ممکن است اسراری که قرار بوده در روز وعده داده شده قیامت فاش شود را علنی ‌کنند. در واقع، گویی خدا یکی دیگر از ویژگی‌های شاخص‌اش را نیز با بشر به اشتراک گذاشته است. اینترنت و تکنولوژی مدرن کامپیوتر در کنار نقش‌های مهمی که در زندگی انسان جدید داشته این نقش شبه دینی‌اش را مدیون اعتماد بیش از حد مؤمنان‌اش به خود است.
 

به جمله سرآغازین و مانیفست سایت بازگردیم. فرمانِ "خوش باش" در نمای اولیه جمله‌ای اپیکوری- نیچه‌ای و یا در فرهنگ فارسی جمله‌ای خیامی بنظر می‌رسد. می دانیم که از نظر اپیکور، لذت، هدف زندگی‌است و برای نیچه طربناکی، شادمانی و خوش باشی (Gay) بودنِ آنچیزی است که انسان باید باشد. خوش باش دمی که زندگانی این استِ خیام شاید نزدیک‌ترین تعبیر به مانیسفتِ سایتِ پیدا کردنِِ پارتنر جنسی برای افراد متأهل باشد. چه ترکیب بامزه‌ای: عرفان ایرانی-اسلامی و سایت اشلی مدیسون.
 

نیچه می‌دانست که مرگ خدا و نفی متافيزيك، در هم شکستن ارزشها و اخلاقی است که تحمیل شده. نیچه در کتاب «فراسوی نیک و بد» در تعریف اخلاق می گوید که مقصود از اخلاق، نظریه روابط سلطه است که زندگی در ذیل آن قرار می‌گیرد. در مسیحیت ارزشهای تأویلیِ کشیشان است که بر جامعه حکمرانی می کند. دقیقاً شادی زرتشت هم به خاطر آن است كه تمامی تنديس‌های اخلاقیات و خدايان مجعول و ساختگی فرو می‌ریزد. الهه‌ها، خدايان فلسفی و متافيزيكی و حتی خدای بر صلیبِ مسيحی می‌میرند. اما با مرگ خدايان، ایده رنسانسی بازگشتِ خدای حقیقی که پیام آور طربناکی حیات است، نه تنها محقق نمی‌شود که از قرن هیجده، انسان‌محوری و اومانیسم خدایِ جدید و جایگزین می‌شود. ارزش‌هایِ انسان زیاده انسانی جايگزين همه رؤیاهای زرتشت نیچه می‌شود و او را ناامیدتر و خشمگین‌تر از پیش می‌کند.
 

اینجاست که تفاوت این دونوع خوش‌باشی روشن می‌شود. هم برای نیچه و هم خیام، لذت، پدیده‌ای آمیخته با حس‌گناه و شرمگینی نیست. علنی، قدم‌زنان و بانگ‌زنان است. فرمانِ نازلِ خوش باشِ مدیسون از درون وجدانی معذب، پوشیده و در چارچوب اخلاقی مسیحی متجلی می‌شود. چیزی که لازم است پنهان شود تا بقیه حیات طبیعی همچنان ممکن باشد. برای نیچه و خیام، خوش باشی چیزی جدا از حیات روزمره نیست و فاش شدن‌‌اش حس بندگی و تخفیفِ نفس نمی‌سازد. در واقع نافرمانی‌ای بنیادین به چارچوب‌هاست و نه دوروییِ برده‌وارانه که فاش شدن‌اش اینچنین هراس‌آور باشد.
مشکل اصلی ترکیب عجیب اخلاقیات افلاطونی-مسیحی با کامجویی است. ترکیبی که حیات را تا این حد مزوّرانه و رذیلانه کرده‌است. دقیقاً آنچه نیچه ترکیب شوم بین متافیزیک مسیحی و واقعیت ماتریالیستی در غرب می‌داند. والبته به روشنی می‌توان این ترکیب را در شرق و جامعه خودمان نیز مشاهده کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر