۱۳۹۴ شهریور ۱۸, چهارشنبه


 مقاله ی: 20

پیآمد های بی اخلاقی بنیادگرایان

رُبَّ تال القران، والقران یَلعَنهُ
(چه بسیار قرآن خوانان، که قرآن نفرین شان می کند)

داشتم فکر می کردم که اگر همۀ این بنیادگرایان حاکم به جای "مسلمان" بودن، فاسق و فاجر بودند چه می شد؟ مثلا تصورش را بکنید که از خامنه ای گرفته تا بادامچیان ها و سردار نقدی ها به جای نمازخواندن و روزه گرفتن و حج و زیارت رفتن، کارشان عرق خوردن و بدمستی و قمار کردن و فاحشه خانه هارا از پا انداختن بود، چه می شد؟ دیدم برخلاف انتظار ساده لوحانۀ اولیه، وضع مملکت و مردم آن بسا که بسی بهتر می شد!!! توجه بکنید که شوخی نمی کنم. چطور؟!آدم فاسق و فاجر آسیبش به خودش و در نهایت به خانواده اش می رسد، اما یک بنیادگرا جهانی را به آتش و خون می کشد. آدم فاسق و فاجر لزوما بی رحم و بی شفت نیست ولی آدم بنیادگرا لزوما چنین است والا قادر بر اعمال بنیادگرایی اش نمی بود. نمونه مظلومۀ زیر و بی رحمی ای که خامنه ای و دم و دستگاه جنایی اش در مورد او کردند، تنها یک شاهد کوچک از این حقیقت کلان است که گفتم. این را من تنها نمی گویم، قرآن هم می گوید، آنجا که گفت: بِئسَما یَامُرُکُم بِه ایمانُکم اِن کُنتُم مُومنین؟! (به چه پلشت کرداری باورتان می خواندتان، اگر از باورمندان هستید؟!) مصداق اتم و اکمل مخاطَب قرآن در این خطاب، امثال خامنه ای ها و داعش هایند.
توجه کنید که برخلاف اشاعره و جمیع بنیادگرایان امروزی از سنی و شیعه، قرآن هنجارهای اولیه بشری را مقدم بر خودش می داند؛ یعنی که "اخلاق" مقدم بر "دین" است، والا این سخن قرآن بدل به یاوه و مهمل می شد! درست به همین جهت هم هست که آن حدیثی که در صدر آوردم معنا پیدا می کند (مگر آن که مخاطَب آن حدیث را منحصر به "منافقین" بدانیم که تنها تظاهر به اسلام می کنند، که در این صورت آن حدیث می شود، پروپاگاندا، همین و بس!)
وقتی که قرار باشد تا رذایل اخلاقی را "ایمان" بخواهد جبران کند تا یک پلشت کردار به صرف ایمان داشتن، مُعاقَب نبوده بل ماجور باشد، همین می شود که شده. [این دکترین اصلی بنیادگرایان حاکم بر ماست و در یک جلسۀ در دانشگاه شریف، علیرضا پناهیان در باب آن داد سخن داد تا آن را در هندسه باور بنیادگرایان تئوریزه بکند، و من پیشتر در مورد آن نوشتم. آن نوشته را در پایان گزارش زیر پیوست کرده ام] یعنی که دیگر هیچ خلاف اخلاقی نیست که برای مسلمان بنیادگرا -در جهت اعمال منویات اعتقادی اش- خط قرمز باشد. این نداشتن خط قرمز اخلاقی و حتی اعتقادی را خود خمینی خیلی پیش از این ها با بیان این که "حفظ این اساس (ولایت فقیه) از هر واجبی واجب تر است" گفته بود، پناهیان ها از شکم خود آن ترهات را نگفتند، آنان این حرف ها را از شکم خمینی گفتند!
حاصل این همه همانی می شود که مولوی در مثنوی اش در باب رذایل انسانی گفت که:
این نجاست بویش آید چند گام-----------وان نجاست بویش از ری تا به شام.
یعنی همان که در بالا گفتم. بی اخلاقی وقتی فسق و فجور متعارف باشد مثل تکه سرگینی است که حوزۀ گندش محدود به خود فاسق و نهایت اطرافیان نزدیکش است ولی فسق امثال خامنه ای ها آن "نجاستی" است که گندش از ری تا به شام جسم و جان میلیون ها انسان را می آزارد
 .   
خبرگزاری قاصدان آزادی: به گزارش قاصدان آزادی، به نقل از دویچه وله ,نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، از موسسان کمپین لگام (لغو گام به گام اعدام) و عضو شورای فعالان صلح با انتشار رنج‌نامه‌ای از داخل زندان اذیت‌ها و آزارهای هشت سال گذشته بر خود و فرزندانش را شرح داده است
.
این فعال مدنی که از سال ۱۳۸۸ بارها بازداشت شده، در حال حاضر در زندان به سر می‌برد تا محکومیت شش ساله‌اش را بگذراند. همسر او تقی رحمانی از فعالان ملی مذهبی سال ۱۳۹۰ با تشدید فشارها مجبور به ترک ایران شد و هم اکنون در کشور فرانسه زندگی می‌کند
.
خانم محمدی در نامه‌اش نوشته است: «دی‌ماه سال ۱۳۸۷ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر پلمب شد و وزارت اطلاعات به صراحت استعفای [من] از کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح را مطرح کرد و تهدید کرد که در غیر این صورت "محرومیت‌ها" شروع خواهد شد

پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ و راهپیمایی ۲۵ خرداد همان سال، نرگس محمدی با تماس تلفنی بازجویش تهدید به بازداشت می‌شود. به او گفته می‌شود که باید از تهران خارج شود. او با فرزندانش به مشهد می‌رود. آبان ماه همان سال این فعال مدنی از محل کارش اخراج می‌شود
.
خانم محمدی پس از اخراج به منزل مادر همسرش در قزوین می‌رود اما آنجا هم اطلاعات قزوین او را احضار و تهدید به بازداشت می‌کند. نرگس محمدی بار دیگر بار سفر می‌بندد و این بار به زنجان نزد پدرش می‌رود
.
او در نامه‌اش می‌نویسد: «پدرم را که ۷۵ سال داشت احضار کردند. فشار خون پدرم بالا رفته بود. پدرم با حرص می‌گفت به آنها گفتم نرگس دختر من و فرزندانش نوه‌های من هستند. چرا فکر می‌کنید نباید او را به خانه‌ام راه بدهم؟ پدرم به دلیل مشکل قلبی و فشار خون با وضعیت نامناسبی به خانه بازگشته بود. شعبه ۴ بازپرسی دادگاه انقلاب احضارم کرد. اتهام من عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر بود

او درباره دوره‌ای که در زندان و در سلول انفرادی بوده نوشته است: «تمام مدتی که ۲۰۹ بودم، نه گذاشتند صدایشان را بشنوم و نه اجازه دادند ببینمشان. تلخی و گزندگی این "محرومیت" یعنی محرومیت از دیدن عزیزانم بی‌شباهت به جان کندن نبود. جمله بازجویم را ده‌بار مرور کردم: "محرومیت‌های بیشتری خواهی پرداخت" اما آنچه در این سلول‌ها با زنان و به ویژه با مادران روا داشتند "محرومیت" نبود، جنایت بود

جدا شدن از فرزند تب‌داری که تازه عمل جراحی کرده و ماندن در سلول انفرادی به مدت زیاد، نرگس محمدی را دچار بیماری اعصاب کرد به طوری که وقتی شهریور ماه همان سال به اجبار از زندان مرخصش کردند، مستقیم به بیمارستان رفت و چندین هفته در بیمارستان بستری بود
.
بهمن ماه سال ۱۳۸۹ کودکان نرگس محمدی شاهد دستگیری پدرشان بودند در حالی که مادر هنوز به شدت بیمار بود. تقی رحمانی بهمن ماه ۱۳۹۰ پس از خروج از زندان از ایران خارج شد
.
اردیبهشت سال ۱۳۹۱ زمانی که نرگس محمدی و فرزندانش در زنجان در منزل پدری نرگس بودند، ماموران به خانه رفته و با این وعده که فقط چند سوال داریم، او را با خود می‌برند و شب تحویل بند ۲۰۹ زندان اوین می‌دهند
.
نرگس محمدی نوشته: «وقتی شب تحویل بند ۲۰۹ زندان اوین داده شدم به خانم مامور گفتم شما فرزند دارید؟ گفت: بله. گفتم شما به من قول دادید، قسم خوردید که من بازمی‌گردم و من حتا علی و کیانا را بوس و بغل نکردم. سرش را پایین انداخت و رفت. من با هرآنچه در ۲۰۹ و زندان جهنمی زنجان بر سرم آمد، با ۲۰ قرص اعصاب و روان و پس از دو بار بستری شدن در بیمارستان و تشنج و بیهوشی از زندان آزاد شدم

یک ماه پس از این بازداشت، یارانه نرگس محمدی و دو فرزندش قطع می‌شود. او نوشته: «درحالی که می‌دانستند من بیکار بودم و تقی هم پناهنده کشور فرانسه شده بود از شدت تنگ‌نظری و اعمال محرومیت‌هایی که به من وعده داده بودند، از ۴۵ هزارتومان برای علی و کیانا هم نگذشتند

۱۵ اردیبهشت سال جاری (۱۳۹۴) ساعت هشت و نیم صبح ماموران به خانه نرگس محمدی رفتند و "به دروغ" به او گفتند که بازجویش می‌خواهد با او صحبت کند، اما او را تحویل بند عمومی زنان اوین دادند
.
۲۶ تیرماه امسال، علی و کیانا دوقلوهای هشت ساله نرگس محمدی در حالی که مادرشان در زندان است ایران را ترک کردند و به نزد پدرشان در فرانسه رفتند. نرگس محمدی در نامه‌اش شرح ساعتی را داده که فرزندانش به فرودگاه رفته‌اند و او در بند عمومی زنان زندان اوین بوده است: «صبحگاه ۲۶ تیرماه علی جان و کیانا جانم کشورم را ترک می‌کنند. نمی‌دانم تا چه زمانی. شب را تا سحر نشسته‌ام. لحظه رفتنشان فرا می‌رسد. بی‌تاب‌تر می‌شوم. نگاهی به اطرافم می‌اندازم. روبه‌روی من تخت ساجده عرب‌سرخی است که یک سال درد جدایی از صبای ۹ ساله‌اش را تاب آورد. کنارم تخت فاران حسامی است. سه سال است که از آرتین کوچکش که الان شش ساله است دور افتاده است. این طرف تختم مریم اکبری خوابیده که سارای زیبارویش شش سال است که مادر را در خانه ندیده است. سارا آخرین بار وقتی مادر را در خانه دید فقط سه سال داشت. ندا مستیمی هم در اتاق کناری است که غزاله ۹ ساله‌اش را در خانه گذاشته است. خدایا دور و برم پر از مادران رنج کشیده است

نرگس محمدی در نامه‌اش خود را به مادر موسی تشبیه کرده که فرزندش را به رود نیل سپرد تا از شر ظالمان در امان باشد. او آرزو کرده که فرزندانش در سرزمین جدید ناملایمتی و ظلم نبینند و آسوده‌تر سر بر بالین گذارند.
این فعال مدنی در نامه‌اش از ۲۰ زن زندانی هم‌بندش نوشته که ۱۰ نفر از آنها مادر هستند و از آن میان چهار نفر کودک زیر ۱۰ سال دارند. نرگس محمدی نوشته است: «من در کنار این مادران و زنان نه برای کاشتن کینه و از بین بردن کسی، بلکه برای پربار کردن صلح و آرامش و تقویت بنیان‌های انسانیت و شرافت و نه در مقام نمایش قهرمانانه بلکه در مقام "زن" و "مادر" و نه با توسل به تندی و افراطی‌گری بلکه با مهر که قطعا با حس و حال مادرانه و زنانه‌مان توام است، این رنج را در کنار هم تاب می‌آوریم. باشد که سرزمین‌مان سرافراز و ملت‌مان سربلند باشد

***
اگر این سخنرانی زیر در یکی از اتاق های دارالمجانین و توسط یکی از روانپریشان بستری انجام شده بود آدم تعجب نمی کرد، پوزخندی میزد و می گذشت. اما ببینید که "حوزه" و "دانشگاه" و "بیت رهبری" به چه درجه از فلاکت فکری رسیده اند که ابله جاهلی چون این جانور حرامخوار باید برگزیده اش باشد تا این طور سفره روده اش را پیش روی همه پهن کند و حیا هم نکند!
حرف من به جانورانی از امثال این یکی آن است که "دین" شما از اول هم کاری با اخلاق نداشت والا امثال شما ها در دامن آن ببار نمی آمدید. پس بهتر است که حتی لفظ اخلاق را با دهان های آلوده تان نیالایید و آن را به امثال گاندی ها واگذارید. حریف شما گاندی ها نیستند، صدام ها و هیتلرها هستند، شما ها را چه به گاندی و اخلاق؟!
اما ولایت! لابد "ولی" آن است خوب تر بچاپد و بخوراند تا حیوانات برخورداری امثال پناهیان ها در مدحش بخار معده و روده از بالا و پایین پس بدهند.
*
اما سوای رسوایی این حرف های پناهیان، توجه کنید که می توان به وضوح احساس پاک باختگی این جماعت را از این حرف های او درمورد اخلاق فهمید. تصور بکنید که آیا تا بیست سال پیش جرات می کردند از این حرف ها بزنند؟  دارند می بینند که به لحاظ اخلاقی رسوای خاص و عام شده اند و دیگر حنای این تزویرشان رنگی ندارد و اخلاق را کاملا به دیگران واگذاشته اند. این که خودهاشان هم دستشان آمده که چه گندی بالا آورده اند، اتفاق عظیمی است.
خوب، دینی که دیگر داعیه اخلاقی چندانی نداشته باشد، دیگر چه حرفی برای زدن دارد؟ جز دعوت به سرسپردگی به اولیای مسخ شدۀ فرقه (که بیشتر به حزب سیاسی شبیه است تا دین) که اینک "ولی" نام می گیرند! تا در آخرت به پاس آن سرسپردگی حلوا بخورند! این درست همان روند طبیعی دگردیسی "دینداری فرهنگی هویتمدار" است (که در "اسلام، رویکردی معنوی یا هویتی سیاسی" به تفصیل شرح کردم). از چنین دینی باید بشدت برحذر بود چون چیزی جز یک بدنه سیاسی مطلقا بی اخلاقی نیست که - اینک برخلاف حزب های سیاسی متعارف، بی اخلاقی اش را پنهان هم نمی کند بلکه - برای بی اخلاقی اش الاهیات (ولایتمدارانه) توجیه کننده هم بافته است تا وجدان سرسپردگان ولو بقدر سر سوزنی در انجام جنایات و شناعت ها آزرده نگردد.. طبعا آخر این خط جز "داعش" نیست. پناهیان ها با ولی های سابق و حال و لاحق شان باید این داغ را بر دل خود حمل کنند که "داعش" خیلی جلوتر آنها این مرز جنهم را درنوردیده بود که الفضل للمتقدم!  


به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، حجت الاسلام علیرضا پناهیان صبح امروز(شنبه 12 اردیبهشت) در جمع معتکفین دانشگاه صنعتی شریف با بیان اینکه دعوت به اخلاق و خوب بودن تاکنون نه تنها نتیجه مطلوبی در بر نداشته بلکه بعضاً مضر هم بوده است گفت: این دعوت، از طریق فیلم و موسیقی نیز صورت گرفته است و حتی در فیلم هایی که از جاذبه عاطفی و جنسی هم برخوردار بوده اند به مروت و جوانمردی و مسائلی از این قبیل دعوت شده است امّا ثمره ای در بر نداشته است. امروز در دنیا مسئولین، مردم و خانواده ها از این لحاظ به بن بست رسیده اند و دعوت به اخلاق جواب نداده است، دعوت های امثال گاندی به اخلاق نیز جواب نداده است. با این حال چرا ما اصرار به کوبیدن درب بسته را داریم.

استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه دعوت به اخلاق، در زندگی فردی نیز جواب نداده است ادامه داد: اینکه ما همه چیز را می دانیم و رعایت نمی کنیم گواه بر این مدعاست.

پناهیان ادامه داد: ما از بی اخلاقی و بداخلاقی ضربه می خوریم و نمی توان گفت که دعوت به اخلاق بد است؛ دعوت به اخلاق، امری لازم است امّا می گوییم تاکنون جواب نداده و نمی دهد و ما این را بر اساس یک کلان جهانی و تاریخی عرض می کنیم. اگر هم نتیجه داده، بسیار کم بوده است، مانند اینکه یک لیوان دوغ را داخل دریا بریزیم. ممکن است گفته شود که دعوت به اخلاق در مقاطعی جواب داده، که باید گفت این جواب دادن عین جواب ندادن است.

کارشناس مسائل دینی، نتیجه دعوت به اخلاق را این دانست که بعضاً افراد ضعیفی که عرزه گناه کردن ندارند، جذب این اخلاق می شوند و در ادامه اضافه کرد:  دعوت به اخلاق باعث می شود که برای گرگ ها، گوسفند درست شود.

وی ادامه داد: به واسطه همین دعوت به اخلاق بود که ابن ملجم فرق مبارک امیرالمؤمنین علی علیه السلام را شکافت. ابن ملجم نماد تمام جبهه باطل و امام علی نماد تمام جبهه حق است. از دامن ابن ملجم است که یزید و حرمله پرورش می یابند. بر اساس حدیث امام صادق(ع) رذالت قاتل امام علی از قاتل امام حسین(ع) بالاتر است. چون یزید اهل شراب خواری و اینگونه کارها بود امّا ابن ملجم انقدر عبادت کرده بود که پیشانی اش پینه بسته بود. بنابراین، این دعوت به اخلاقی که ما از آن حرف می زنیم، دعوت به عبادت را نیز شامل می شود، البته تا جایگزین آن را معرفی نکنیم معلوم نمی شود مقصود ما از این حرف ها چیست.

مسئول اتاق فکر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، با بیان اینکه مردم جهان بیشتر از اینکه عاشق خوبی ها باشند، از ظلم خسته شده اند گفت: بسیاری از مردم از بداخلاقی ها شکایت می کنند حال اینکه خودشان هم اهل ظلم و بداخلاقی هستند. امروز مردم جهان به دنبال اگرها و ای کاش ها هستند و از ظلم به ستوه آمده اند که این از نشانه های ظهور است.

پژوهشگر دینی در پاسخ به سؤال یکی از حضار که «شهدا» را مصداقی برای اثربخش بودن دعوت به اخلاق عنوان کرد گفت: شهدا در نتیجه دعوت به اخلاق به جبهه نرفتند بلکه پای عاملی دیگری در میان بوده است که به آن خواهیم پرداخت. ضمن اینکه ما با کل جامعه بشری کار داریم، نه دسته ای خاص مانند شهدا. آنان یک درصد از جامعه آن زمان بودند.

پناهیان در ادامه، موضوع دعوت جایگزین را مورد بحث قرار داد و با تأکید بر اهمیّت مقوله «ولایت» در اسلام گفت: باید دعوت برتر را پیدا کنیم تا اخلاق هم درست بشود. حکمت امر ولایت در دین ما اینگونه است که همه امور دینی، از عبادت و تقوا گرفته تا مروت و نیکی و دعوت به امور خوب، همگی «فرع دعوت به ولایت» هستند. اگر شخصی بداخلاقی کرد امّا ولایت مدار بود، نباید خیلی بر او سخت بگیریم، چون بالاخره اخلاقش درست می شود.

فعال حوزه فرهنگ با بیان اینکه در زمان حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه الشریف، دعوت به ولایت صورت می گیرد نه دعوت به اخلاق، ادامه داد: شهدا دعوت به ولایت شدند و نتیجه داد چرا که ولایت امام را قبول داشتند و شهید شدند. برخی اخلاق خوب امام را هم دیدند امّا فایده ای نداشت چون ولایت امام را قبول نداشتند.

وی ادامه داد: زشت ترین اخلاق ها این است که جلوی ولی بایستیم. امیرالمؤمنین می فرماید هیچ ظلمی به من نشد مگر اینکه من را در حد دیگران دیدند. در تشکیل تمدن اسلامی، پایه تمدن اسلامی بر محور دفاع از پیغمبر شکل گرفت.
پناهیان با بیان اینکه جرأت نمی کنیم بگوییم محور تقوا ولایتمداری است گفت: این در حالی است که در قرآن 11 مرتبه همراه با دعوت به تقوای الهی، دعوت به اطاعت آمده است. بیایید جهان را دعوت به ولایت کنیم، چرا که مردم از ظلم به ستوه آمده اند. گوهر مرکزی عبادت، ولایت است. متأسفانه قاطباً محور دعوت های ما، دعوت به اخلاق منهای ولایت بوده است.

گفتنی است حجّت الاسلام پناهیان این بحث را در دو روز آینده در دانشگاه صنعتی شریف ادامه خواهد داد. این برنامه از ساعت ۹:۳۰ صبح شروع خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر