۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

مقاله ی: 52 زوال عقل در اندیشه مسلمانان



زوال عقل در اندیشه مسلمانان

سرانجام روند تاریخ، مسلمانان را به قهرو تحقیر به جایی کشید که اندیشمندان آنان می بایستی به لطف و فراست به آن جا می رساندند.
 اما اندیشۀ مسلمانان بیش از هشت قرن بود که دچار زوال عقل شده بود ودیگر قوه عاقله ای نداشت تا گرهی از مشکلی بگشاید. از آخرین نمونه های از این زوال عقل، حاجی ملا هادی سبزواری فیلسوف بود در عهد قجر و معاصر ناصرالدین شاه. در حوزه های علمیه  و در عرصۀ فلسفه، «حاجی» را آخرین قله می شناسند. اما همین شخصیت برجسته، تنها میراث اش - که سخت بزرگ هم میدارند - "منظومۀ سبزواری" است. «حاجی» در این منظومۀ مُطَّوَل، تمام فلسفه را به نظم کشیده!!!! (یعنی از فلسفه بندتنبان بافته!) گناهی فکر می کرد که کار دیگری برای انجام دادن برایش نمانده! وقتی می گویم زوال عقل در تاریخ اندیشه، منظورم این است.   
پدیده بنیادگرایی اسلامی آخرین دست و پا زدن های یک بدنۀ الاهیاتی بیماراست. بیماری این بدنه الاهیاتی زوال عقل است که از بیش از هشت قرن گذشته شروع شده است و تا این اواخردر بیغوله های حوزه های علمیه (بخوان:جهلیه غفلتیه!)  فقط می خورد و دفع می کرد و نفس می کشید تا اینکه تشنجات مرگ بر اوعارض شد و عنقریب است که نفس اش بند بیاید. شاهد مرگ قریب الوقوع این بیمار، تنها سیاهکاری های وجدان آزارنده طالبان و داعش و القاعده و.. نیست بلکه این هم هست که وقاد ترین اندیشه های برآمده از او، امثال مجتهد شبستری و سروش، شروع کرده اند به خروج از همان رویه الاهیاتی که نه چندان دیرزمانی خود را مفتخربه تعلق بدان می دانستند؛ اندیشمند برجسته و پروردۀ ممتاز حوزۀ علمیه چون مصطفی ملکیان خیلی قبل تر ها بیرون زده بود.
الاهیات نوین اسلامی باید بپذیرد که "شریعت" مقدس نیست بلکه محصول انسانِ تاریخی (متشرعین و ارباب افتاء در طول تاریخ) است و نه خداوندِ محاط بر تاریخ. حتی تکه های کوچکی از شریعت که در متن قرآن به صراحت ذکر شده بایستی توصیه های راه گشایی برای انسان های آن دور ۀ تاریخی تلقی شوند و نه احکام قطعی ازلی و ابدی برای تمام انسانهای از آدم تا انقراض بشریت. شیعه هم باید دست از گزافه گویی و خداتراشی از انسان های جایز الخطا برداشته و صادق و باقرها و... را در بهترین صورت به عنوان علمای شرعِ گذشته بشناسد، و نیز بفهمد که برای مُدعیات گزاف خودش از قماش تُرَّهاتِ مندرج در "زیارت جامعه" و بهتان های دیگری مثل آن، هیچ حُجَّت قرآنی ندارد. و دست آخر همه مسلمان ها باید به این معنا متوجه و مومن گردند که نه اسلام و نه هیچ دین معتبری هدف اولیه اش تمشیت امور دنیایی آدم ها نبوده است.
این ها حداقل هایی برای جدا کردن صف ما مسلمان ها از صف بنیادگرایان بی حیثیت و بی آبروی و بی همه چیز امروزی از داعش وغیر داعش است و الا حرف حساب همان حرف آقای محمد نوریزاد، سلمه الله و حفظه الله تعالی من شر اعدائه، است که خطاب به خامنه ای که داعش را "وحشی" خوانده بود، گفت (قریب به مضمون): شما چه می کنید که داعش نمی کند؟! و شما چه نمی کنید که داعش می کند؟...........! فبُهِت الذی کَفر!
*
تصوير امروز اسلام
شهريور۱۳۹۳ مهدی جلالی
  [1]
داعش از زیر بوته سبز نشده‌است. مبانی الاهیاتی داعش اتفاقا مستدل و بی‌تناقض است. همان‌طور که مبانی الاهیاتی گروه مصباح یزدی مستدل و بی‌تناقض است. تناقض در افکار کسانی‌ است که هم مدعی جامعه‌ی مدرن هستند، و هم هوس دولت اسلامی در سر می‌پرورند. تناقض در رفتار کسانی است که هم اسلام را دین رحمت می‌خوانند، و هم اجرای شریعت را تایید می‌کنند.
واکنش اوباما نسبت به ویدیوی سربریدن جیمز فولی سنجیده بود.  او داعش را سرطان خواند و گفت که داعش از هیچ مذهبی نمایندگی نمی‌کند، مسلمانان را بمراتب بیشتر می‌کشد، و هیچ مذهبی قتل بی‌گناهان را تعلیم نمی‌دهد.
انتشار این تصویر آزمون بزرگ برای اوباما بود.  داعش با بهره‌گیری از تصویر و رسانه‌های اجتماعی ـ با انتشار یک ویدیو ـ توانست آمریکا را به چالش بکشد.  سیاست خارجی کلاسیک در آمریکا از میان بحران‌های بین‌المللی موضوع اوکراین را پراهمیت می‌داند.  اما وحشی‌گری مسلمانان خاورمیانه و بهره‌وری از تصویر برای نمایش و اشاعه‌ی آن، بحران‌های دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
جایگاه اوباما ایجاب می‌کرد که او چنین واکنشی نشان دهد.  مسئولیت رهبری قدرتمند‌ترین جامعه‌ی مسیحی جهان او را واداشت تا میان دین اسلام و عملکرد داعش تفکیک قایل شود.  تا تصویر اسلام در چشم جهان از تصویر جاهلیت و جنون و ستم داعش جدا بماند.
اما آیا این گونه سخنان می‌تواند مردم جهان را قانع کند؟  آیا ما باید به این توجیه مودبانه‌ی اوباما دل‌خوش کنیم؟  مسوولیت ما چه می‌شود؟  آیا تصویری که از اسلام در ذهن مردم دنیا شکل گرفته، غیر از این تصویر است؟  آیا ما نسبت به این تصاویر مسئول نیستیم؟
پیش از در مورد «جنگ‌های امروز، تصویر، و افکارعمومی» نوشتم. نقش تصویر در جنگ اسرائیل و غزه را مثال زدم، و شهروندان اسرائیل را مسئول ترمیم تصویر خود دانستم. همین مسئولیت در مورد جوامع اسلامی نیز صدق می‌کند.
از توجیهات که بگذریم، واقعیت این است که در طول تاریخ هیچ گاه جامعه‌ی اسلامی این‌قدر وحشی و جاهل و خونریز معرفی نشده‌است.  «کار خارجی‌ها» هم نیست.  افکار، ارزش‌ها، و عملکرد خودمان دلیل آن است. این تصویر، تصویر مسلمانی،  و آینه‌ی افکار و گفتار و کردار خودمان است.
دست‌ و پا زدن‌، چه در دفاع از اسلام و چه در ستیز با اسلام دردی را دوا نمی‌کند.  این که بگوییم اسلام واقعی بجز این است، یا این که بگوییم اسلام واقعی همین است، هردو به یک اندازه جاهلانه و مذبوحانه است.  توجیهی ست برای نپذیرفتن مسئولیت.
تصویر ما برای جهانیان تصویر سر بریدن داعش است. تصویر ما تصویر جرثقیل‌هایی ست که انسانی بر بالای آن جان می‌کند، و جماعتی که تماشا می‌کنند.  تصویر ما تصویر زنی ست که تا سینه در خاک فرو رفته، و کلوخ‌هایی که سرش را متلاشی می‌کنند.  تصویر ما تصویر کشتن ایزدیان در عراق و اعدام بهاییان در ایران است.
اگر تصویر اسلام این‌ها نیست، کدام‌است؟  باری، تصویر «اجرای شریعت اسلام» دقیقا همین‌هاست. یک نفر به من بگوید که داعش شریعت اسلام را پیاده نمی‌کند!
روشنفکری مذهبی ما وقتی کاریکاتور پیامبر اسلام را یک طراح دانمارکی می‌کشد، رگ گردن‌ برافروخته می‌کند،  اما وقتی داعش سرمی‌برد، غیرتش نمی‌جوشد.  وقتی تصویر طنزی از پیامبر اسلام منتشر می‌شود، روشنفکران مذهبی  محمد را ناموس مسلمانان می‌نامند، اما وقتی تصویری وحشی از جامعه‌ی اسلامی منتشر می‌شود، سکوت می‌کنند. اصلاح‌طلبان ما چه بینه‌ی دیگری می‌خواهند تا به انصراف از طرح دولت اسلامی رای بدهند؟
داعش از زیر بوته سبز نشده‌است.  مبانی الاهیاتی داعش اتفاقا مستدل و بی‌تناقض است. همان‌طور که مبانی الاهیاتی گروه مصباح یزدی مستدل و بی‌تناقض است.  تناقض در افکار کسانی‌ است که هم مدعی جامعه‌ی مدرن هستند، و هم هوس دولت اسلامی در سر می‌پرورند.  تناقض در رفتار کسانی است که هم اسلام را دین رحمت می‌خوانند، و هم اجرای شریعت را تایید می‌کنند.
ریشه‌یابی درد، درمانش را ممکن می‌کند، نه انکار آن.  هیچ مسلمانی نمی‌تواند ادعا کند که اسلام واقعی نزد اوست و اسلام مسلمان دیگری دروغین است.  شاید بتوانیم تکه‌هایی از اسلام را بپذیریم و تکه‌هایی را دور بریزیم، اما حتما نخواهیم توانست شریعت اسلام را به میل خود تکه‌تکه کنیم.
وقتی اجازه دادیم قوانین اسلامی در جامعه پیاده شود، دیگر این که چگونه پیاده شود، در دست ما نخواهد بود.  وقتی اخلاقیات منحط و فاسد مرسوم در جوامع اسلامی را پذیرفتیم، راه را برای شریعت باز گذارده‌ایم که با تمام توانش خود را به سرنوشت ما تحمیل کند.  وقتی بمجرد این که دانستیم در زندان اوین زندانیان سیاسی مشروب درست کرده‌اند، زبان‌های اعتراض بند آمد، خود را برای شلاق خوردن آماده کرده‌ایم. وقتی ایستادیم و تماشا کردیم که زنی بخاطر حجابش با تحقیر به درون ماشین گشت ارشاد کشیده شود، سربریدن را هم به تماشا خواهیم نشست. 
سیاست [2]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر