۱۳۹۴ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

مقاله ی:11

تحریف هدفمند تاریخ تشیع


یادآوری های تاریخی آقای واحدی در این مقاله شایان توجه بسیار است. این یادآوری ها باردیگر نشان می دهد که برخلاف باور جاهلانه و سخیف شیعه، صرف (به اصطلاح) عالِم متقی بودن هرگز پیشگیرندۀ از تبهکاری های بشری نیست. همین یک نکته، برای زدن پنبۀ نظریۀ جاهلانۀ "ولایت فقیه" کفایت می کند و دیگر نیازی به احتجاجات تاریخی/کلامی نخواهد بود.
اما تاریخ تشیع خود میدان تحقیقی گسترده است برای کشف چگونگی دگردیسی یک فرقۀ دینی. تشیعی که از یک اعتراض مربوط به جانشینی پیامبر شروع شد (علی ابن ابی طالب، ابوذر غفاری، میثم تمار، حسن و حسین ابن علی...) چگونه رفته رفته سیمای یک فرقۀ جدایی خواه بخود گرفت (جعفر ابن محمد صادق، محمد باقر تا شیخ مفید تا کلینی تا...) و سپس روند دگردیسی خود را به یک فرقۀ تکفیری طی کرد. در طی قرون سوم و چهارم پس از هجرت که تشیع فرقه فرقه شده بود امامیه معتدل تر از همه بود. نگاهی به آثار اسماعیلیه نمایانگر شدت انزجاری بود که آنان در ظاهر نسبت به خلافت بغداد و در باطن نسبت به همه اهل سنت روا می داشتند، انزجاری که موجد واکنش تند بدنۀ فکری اهل سنت نسبت به ایشان شد تا مثلا ابوحامد غزالی "فضائح الباطنیه" را در رد تشیع بنویسند. تشیع آل بویه هنوز آن مقدار رواداری با اهل سنت و جماعت داشت که دست به شناعت ها نزند و حتی با خلافت فاسد و بی آبروی بغداد مماشات ها بکنند (که البته این مماشات تا حد زیادی هم بنا به ملاحظات قدرتی/سیاسی بود). تا این زمان امامیه هنوز موضع اعتدالی خود را حفظ کرده بود تا آن که بدل به دین رسمی حاکمان صفوی شد. از اینجا به بعد امامیه قمه را از رو بست تا فضائح محیرالعقول مندرج در دو جلد آخر "بحارالانوار" تصنیف شود با اتهامات کلانی برعلیه سه خلیفۀ اول و پشت بند آن فضاحت های بزرگتر و رنگین تری هم بتدریج اضافه شود؛ تا برسیم به حکومت "ولایت فقیه" در ایران که پروژه سنی ستیزی را به ویژه در ثلث آخر "سلطنت" علی خامنه ای ادامه داد تا اینک تاریخ به روایت شیعه –که ذاتا تاریخی بشدت جهت دار و گهگاه از بیخ و بن دروغ بود- دروغ های جدیدی را هم بپذیرد.
حالا دیگر احتمال به قتل رسیدن فاطمه زهرا در پی ضربه عمرابن خطاب، صورت قطعی پیدا کرد و ایشان "شهیده" لقب گرفتند! و برایشان همچون دهۀ محرم، "عاشورای فاطمیه" درست کردند. مزخرفات از بن دروغی مثل "حضرت رقیه" و "عروسی قاسم" و ... با فشار مداحان که حالا دستی در قدرت ولایت فقیه یافته بودند به عنوان مسلمات تاریخی جا زده شد. به جای این دروغ های مظلوم نما، شخصیت فرهمند "سکینه بنت حسین ابن علی" با آن دبدبه و کبکبه و ثروت و ادب دوستی و ادیب و هنرمندنوازی هایش که محفل پر زرق و برقش محل جمع آمدن ادبا و شعرای زمان بود "سانسور" شد تا نبادا به مظلومیت پدرش لطمه بخورد! از آن طرف لازم آمد تا سیمایی پرخشونت از امامان تدارک شود تا امثال حرف های آقای واحدی ها پوچ و بی بنیاد به نظر برسد، مبادا که جباریت و قساوت و شناعت خمینی و خامنه ای خلاف سیرۀ امامان دیده نشود!
حدود سی سال پیش "حجةالاسلام فاطمی نیا" که از عبادالطاغوت ولایت و از متظاهران به تقوی و عرفان است - و گهگاه در صدا و سیما می آورند از برای فریبِ قدری-بیشتر-از-عوام از علاقمندان ولایت - در یک سخنرانی تلویزیونی دادش به هوا بود که چرا "بعضی ها" منابع و معارف شیعه را دارند ترجمه به فارسی می کنند تا در اختیار همه قراربگیرد تا مورد "سوء استفاده" واقع بشوند!! گویی از این می ترسید که مردم با خواندن این منابع متوجه دروغ بودن داعیه های اربابان ولی نعمت امروزش بشوند. نکته اینجاست که هم در صفویه و هم در ولایت فقیه فعلی "تحریف و دروغ پردازی" درمورد اسلام و تاریخ اسلام، اتفاقاتی جسته و گریختۀ برآمده از خباثت این و آن خرمقدس نبود و نیست بلکه تلاش سامانمدی است که بدقت هدایت می شود. وقتی صفویه برای به دروغ "سیداولاد پیغمبر و شیعه" جا زدن جدّشان شیخ صفی الدین اردبیلی تمام نسخه های کتاب ابن بزاز تحت عنوان "صفةالصفا" در شرح مناقب شیخ صفی الدین اردبیلی را جمع و نابود می کنند و بعد نسخه های تحریف شدۀ آن را استنساخ کرده می پراکنند تا پنج قرن بعدتر سید حسن تقی زاده تک نسخۀ پیش از صفویه این کتاب را در اروپا پیدا می کند و پس از مقابله با نُسَخ پس از صفویه متوجه می شود که این ها چه دستبردها در آن کرده اند و معلوم می کند که شیخ صفی الدین ادعای نه تنها سیادت نداشته بلکه کرد-تبار بوده و از اهل سنتی بوده که به فقه شافعی عمل می کرده، آن وقت آدم به خباثت سازمان یافتۀ صفویه متوجه می شود تا باور بکند که آن جماعت با سیره پیامبر و امامان چه ها کرده اند برای تثبیت یاوه های رایج شیعۀ امروز! به گمان من، این به احتیاط علمی نزدیک تر خواهد بود اگر یک محقق تاریخ، تاریخ به روایت شیعه را دروغ فرض بکند مگر آن که عکس آن با تتبعات تاریخی مُسجّل گردد. ما امروز گرفتار این ابلیس های انسان نما هستیم.
        
اشتباهات آن علی و تقدس اين علی!؟ مجتبی واحدی

در مقام پرسشگری نسبت به مفاهيم و انسان‌ها هيچ‌گونه محدوديتی وجود ندارد. اما کسانی که هنوز ادعاهای دروغين سران نظام را باور دارند و آنان را دارای دغدغه خصوص مقدسات دينی می‌دانند بايد لختی بينديشند... سران نظام در ظاهر فرياد وااسلاما سر می‌دهند اما حاضرند همه مقدسات دينی را برای افزايش يک روز به دوره حکومت خود هزینه کنند
هفتم ارديبهشت سال شصت و هشت ، روزنامه جمهوری اسلامی مقاله ای باعنوان "اشتباهات امير المؤمنين" منتشر کرد. در آن زمان مديريت وصاحب امتيازی روزنامه جمهوری اسلامی به عهده سيد علی خامنه ای - رئيس جمهور وقت - بود. اگر چه متن مقاله متضمن توهين نسبت به امام علی ( ع) نبود اما بسياری از افراد ، تيتر انتخابی برای آن را توهين آميز می دانستند و اعتراضات گسترده ای نسبت به آن صورت گرفت. البته اگر با فرهنگ علوی به جهان بنگريم هيچ کس از خطا و اشتباه مصون نيست .
امام علی در مورد خود می گويد :" فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطأ و لا امن ذلک من فعلی الا ان يکفی اله من امری" در يک کلام ، علی به شيعيان و علاقه مندان خويش ياد آوری می کند که او به عنوان يک انسان ، خود را از خطا مصون نمی داند مگر آنکه خداوند به ياری او بيايد .امام علی (ع) حتی برای آنکه راه را برای انتقاد از خود باز بگذارد و مانع تندروی طرفداران خويش - که هيچگونه انتقاد يا گمان خطا بر او را تحمل نمی کنند- شود به شيعيان می گويد "با من همانند حاکمان ظالم سخن نگوييد ...شنيدن کلام حق برای من سخت نيست...هرانسانی در هر مرتبه ای که باشد بی نياز از نصيحت و تذکر نمی باشد."
امام اول شيعيان ، همچنين خود و همه حاکمان را از اينکه به گمان مردم دچار خطا شوند مصون نمی بيند و لذا می گويد : " اگر مردم گمان کردند که حاکم به آنان ستمی روا داشته ، او بايد با ارائه دليل ، بدگمانی آنان را بر طرف کند. " در نگاه متدينان ، تنها ذات الهی از خطا مصون است. علی خطاب به حاکمان می گويد: " هرگز خود را هم تراز خدا مپنداريد که هر که خود را با خدا هم تراز بپندارد خدا او را خوار می کند".
اينها همه ، نگاه علوی به نوع انسان اعم از حاکم و محکوم است. خداوند در قرآن خطاب به پيامبر می گويد: " به - پيروانت بگو که من هم انسانی مانند شما هستم - قل انما انا بشر مثلکم .." پس هر کس در معرض خطاست و يا می تواند در معرض بدگمانی و ترديد مردمان باشد. اما در فرهنگ جمهوری اسلامی ، هيچکس حق ندارد نسبت به حاکم اسلامی بد گمان باشد يا کلامی بگويد که جز تکريم از آن احساس شود. برای سران جمهوری اسلامی ، شأن ولی فقيه ،معادل پيامبر و اماما ن است و هيچکس حق نداردسخنی جز تقديس در خصوص او بگويد.
با اين مقدمه و يادآوری يک ماجرا مربوط به دوران رهبری آيت اله خمينی ، مايلم نگاهی به شرايط حاکم بر فضای سياسی ايران و امکان پرسشگری در مورد حاکم جمهوری اسلامی مطرح نمايم. روز هشتم بهمن ماه سال شصت و هفت ، راديوی جمهوری اسلامی به مناسبت روز زن ، برنامه ای داشت که در آن از مخاطبان در خصوص الگوی آنان سؤال می کرد. اغلب مخاطبان از حضرت زهرا به عنوان الگوی خود نام بردند جز يک بانوی جوان که گفت: "حضرت زهرا مربوط به هزارو چهار صد سال پيش است و ما به الگوی امروزی نياز داريم . الگوی من، اوشين است". اوشين ، شخصيت اصلی يک سريال ژاپنی بود که آن روزها از تلويزيون جمهوری اسلامی ، پخش می شد. يک روز بعد، آيت اله خمينی ، نامه ای شديد اللحن خطاب به محمد هاشمی رفسنجانی رئيس وقت صدا و سيما نوشت که در آن آمده بود: "با کمال تاسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه ۸ بهمن) از صدای جمهوری اسلامی مطلبی در مورد الگوی زن پخش گرديده است که انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردی که اين مطلب را پخش کرده است تعزير و اخراج می‌گردد و دست‌اندرکاران آن تعزير خواهند شد. در صورتی که ثابت شود قصد توهين در کار بوده است، بلاشک فرد توهين‌کننده محکوم به اعدام است.. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تکرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدی مسئولين بالای صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامی زمينه‌ها قوه قضاييه اقدام می‌نمايد" .
اين را نوشتم تا فضای حاکم بر نظام و رسانه های حکومتی در آن زمان برای مخاطبان آشکار شود. دقيقاً سه ماه بعد از آن و در حالی که آيت اله خمينی در شرايط نامساعد جسمی بود روزنامه ای که سيد علی خامنه ای مديريت آن را به عهده داشت مقاله ای نوشت که تيتر انتخابی برای آن به مراتب توهين آميزتر از گفتگوی بانوی ايرانی با راديوی جمهوری اسلامی بود. عده زيادی از روحانيون و اقشاری از متدينان - که به نظر می رسيد متن مقاله را نخوانده اند - به شدت اعتراض کردند اما سيدعلی خامنه ای شخصاً به ميدان آمد و از نويسنده و نيت او دفاع کرد. او که کمتر از دو هفته بعد از چاپ آن مقاله، خطبه های نماز عيد فطر را ايراد می کرد با اشاره به سوابق نويسنده - که نسبت فاميلی نزديک با او داشت - هرگونه نيت توهين توسط او را رد کرد.
از روزی که سيد علی خامنه ای در خطبه های نماز عيد فطر ، انگيزه نويسنده مقاله "اشتباهات اميرالمؤمنين" را دليل کافی برای دفاع از او دانست تا روزی که جايگاه رهبری جمهوری اسلامی را اشغال کرد حدود بيست وپنج روز فاصله بود. اما رسيدن به جايگاه رهبری، او را به طور کلی تغيير داد.
خامنه ای در دوران رهبری آيت اله خمينی ، قائل به محدود سازی اختيارات ولايت فقيه بود .او اين اعتقاد را در خطبه های نماز جمعه تهران با صراحت بيان کرد و عتاب شديد اللحن آيت اله خمينی را نيز دريافت کرد. اما به محض رسيدن به رهبری ، به استفاده حداکثری از اختيارات ولايت فقيه روی آورد. اين تغيير رفتار و منش در مواجهه او با منتقدان نيزبه خوبی آشکار بود. خامنه ای تنها يک ماه قبل از استقرار در جايگاه رهبری ، از کسی که به زعم بسياری از روحانيون و متدينان ، مرتکب اهانت به امام اول شيعيان شده بود دفاع کرد و خواستار توجه به انگيزه نويسنده به جای توجه به ظواهر مقاله شد. اما به محض رسيدن به قدرت مطلق، به زيردستان خود آموخت که نسبت به هر منتقد و مخالف، به شدت سخت گيری نمايند و البته آنان نيز مأموريت خود را با دقت تمام انجام دادند. راستی آيا ميتوان مجسم کرد که اگر يک نويسنده و سخنران حتی با نيت طرح پرسش، از "اشتباهات خامنه ای" سخن بگويد با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد؟ پاسخ به اين پرسش، چندان سخت نيست.
احمد زيد آبادی روزنامه نگار نجيب، شش سال زندانی شد در حالی که تنها جرم او نوشتن نامه ای به خامنه ای و طرح اين پرسش بود که "چرا نمی توان رهبر را به صورت علنی مورد سؤال قرارداد؟" اما همان دستگاه قضايی که احمد زيدآبادی را تنها به دليل طرح يک پرسش عادی از رهبر شش سال به زندان فرستاد نشان داد که حتی به ادعاهای دروغين خود در مورد آنچه که مقدسات دينی می نامد پايبند نيست.
نمونه آشکار در اين مورد ، مقاله دکتر علی اصغر غروی از اعضای نهضت آزادی با عنوان "امام پيشوای سياسی يا الگوی ايمانی" بود که در روزنامه بهار منتشر شد. اين مقاله، بازداشت او را به دنبال داشت. محافظه کاران و رسانه های نزديک به رهبر ادعا کردند اين مقاله اهانت به امام علی بوده است . دو تن از مراجع تقليد هم با صراحت از وجود توهين در اين مقاله نسبت به امام علی سخن گفتند که البته ادعايی واهی بود. اما واکنش رئيس قوه قضائيه به ماجرا شنيدنی بود . او در اين خصوص اظهار داشت: "اگر نبود احساس اينکه می‌خواهند يک جريان سياسی و امنيتی ايجاد کنند، اصلا به اين موضوع نمی پرداختيم" به عبارت ديگر ، آنچه حساسيت رئيس قوه قضائيه را برانگيخت ادعای اهانت به اميرالمؤمنين نبود بلکه او از ترس ايجاد يک جريان سياسی و امنيتی عليه نظام، دستور بازداشت نويسنده مقاله را صادر کرد. پيش از او نيز تعدادی از نمايندگان مجلس، هدف مقاله دکتر غروی را زمينه سازی برای ابزار ترديد درمورد ولايت فقيه دانسته بودند.
همانگونه که در بخش های گوناگون اين مقاله نوشتم و بر اساس فهم خود از مبانی دينی و فرهنگ علوی، بر اين باورم که در مقام پرسشگری نسبت به مفاهيم و انسان ها ، هيچگونه محدوديتی وجود ندارد. اما کسانی که هنوز ادعاهای دروغين سران نظام را باور دارند و آنان را دارای دغدغه خصوص مقدسات دينی می دانند بايد لختی بينديشند و برخورد دستگاههای حکومتی با منتقدان و مخالفان نظام را با نحوه مواجهه آنان با کسانی که به زعم حکومت ، به مقدسات دينی اهانت کرده يا می کنند مقايسه نمايند. سران نظام در ظاهر فرياد وااسلاما سر می دهند اما حاضرند همه مقدسات دينی را برای افزايش يک روز به دوره حکومت خود ، هزينه نمايند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر