مقاله ی:21
تاریخ به روایت فرهنگ
من این آقای بزرگیان را نمی شناسم. اما سخن او سخن من هم هست، سخن بسیاری دیگران هم هست. راستی چه شده است که همه ما به یکباره همفکر و همسخن شده ایم؟ من که نه لاکان خوانده ام ونه تتبعات بسامانی در هرمنوتیک دارم اما می بینم که حرف های جسته گریخته ای از این دست چقدر بر عقلم می نشیند. به عقب خودم که نگاه می کنم، و آن خود بنیادگرای سال های پیش ام را یاد می آورم، می بینم که عنایتی به این حرف ها نداشتم و کمابیش در همان سپهر گفتمانی "سنت" می زیستم. چه شده است که در عرض چند ده سال از آن آفاق به سپهر اندیشه انتقادی، به سپهر هرمنوتیک، به مدرنیته متولد شده ام؟ پاسخ این پرسش ها را قبلا در "اسلام، رویکردی معنوی یا هویتی سیاسی" داده ام و اینجا تکرار نمی کنم اما کوتاه سخن آن است که این مواجهه با خلاف انتظارها از متولیان "سنت" بود که مرا واداشت نگاهی دوباره بکنم به "ادعا" هایی که پیشتر درست شان می انگاشتم. هرچه بیشتر کاویدم قلابی بودن آن داعیه ها را بیشتر و بیشتر دیدم. بعد برگشتم ببینم چرا آن قلابی ها را درست فرض می کردم. این جا بود که با "فرهنگ" به مثابه زیست بوم سوژه انسانی مواجه شدم که کارش گیج کردن عقل انسانی بود تا در جهانی آرزوخواهانه و رویایی، کذب ها را صدق و صدق هایی را کذب ببیند. اتفاقی که بر من افتاد برای خیلی های دیگر هم افتاد، آقای بزرگیان و مصطفی ملکیان و نصرحامدابوزید و بسیاری دیگران تنها شهره ها از این خیلی هایند. این است که همه همفکر و همسخن شدیم چون یک عقل داشتیم که از اثرات توهم زای "فرهنگ" (سنتی) رهیده بود، وحالا چیزهایی را می توانست ببیند که پیشتر نمی دید.
این جوادی آملی را از همان زمان که بنیادگرا بودم می شناختم و گهگاه حرف هایش را که از رادیو پخش می شد می شنودم. همان وقت ها هم به دلم نمی نشست. آن را به حساب صدای تودماغی و لحن شل و وارفته حرف زدنش می گذاشتم و خیلی نمی پیچیدم به این که چرا حرف های آن آدم به دلم نمی نشیند. همان مواقع یکبار در تلویزیون منبری از او را دیدم که در مسجدی کهن در آمل بود. واه واه چه تبختری! چه کبر و کبریایی! ای جا بود که از او دیگر بدم آمد. آدمی که دم از عرفان و معرفةالله می زد چرا باید چنین تکبری داشته باشد؟ اصلا چطور می تواند تکبر داشته باشد؟ همانجا شک کردم که یارو "قلابی" است. دیگر سراغی از او نمی گرفتم. زمان می گذشت و سیاهکاری ها برآفتاب می افتاد. خیلی ها صدایشان درآمد، حتی از هم لباسان همین جوادی آملی. همه منکوب شدند تا این که علی ماند و اوباشش. این جوادی آملی هم در حاشیه آن اوباش ماند و صدایی هم از او در نیامد. حالا دیگر مطمئن شده بودم که یارو قلابی است.
آقای ملکیان در مصاحبه اخیرش سخن از After Fact زده بود. این آگاهی سترگی است که توجه داشته باشیم که دانش ما بر ماوقع تاریخ همه، بدون استثنا، مجموعه ای از After fact ها هستند که در طول تاریخ به مثابه "واقعیت" تدوین شده و به آیندگان خورانده شده اند. ما همان آیندگانیم که انبوه گزاره های افترفکتی را به مثابه "واقعیت" های تاریخی به خوردمان داده اند تا جهانی برایمان بسازند برای زیستن مان؛ جهانی که بخشی از "فرهنگ" است. باید بدانیم که این جهان، "واقعیت" نیست و بسا که ما نتوانیم از خلال انبوه بافته های افترفکتی حتی به درکی نزدیک تر به "واقعیت" در مورد آنچه در گذشته گذشت، برسیم. این جاست که وقتی به ساکنین اقلیم های "فرهنگ" نگاه می کنم آنان را چونان افیون زدگانی خمیده وخمودۀ در نشئۀ خیال ها می بینم،... از "خیالی" صلحشان و جنگشان، وز "خیالی" نامشان و ننگشان! من کاری ندارم که اینان در "خیال"هاشان خوش باشند تا به لسان قرآن به خودم بگویم فذرهم یخوضوا و یلعبوا. اما از قریب به جهار دهۀ پیش، با "خیال" زدگانی مواجهیم که "خیال" شان به جنایت و تبهکاری شان وامی دارد. پس چه باید کرد این درد را؟
چهارشنبه ۲۰ خرداد
کتاب دعا و سرشت قدرت
امین بزرگیان
یک:
کتاب "مفاتیح الحیات"جوادی آملی به عنوان پرفروشترین کتاب نمایشگاه تهران و نیز سال گذشته معرفی شده است. بر اساس اعلام رسمی حدود یک میلیون نسخه از این کتاب حجیم در سال گذشته فروش رفته است. هری پاتر ما درباره دعاست و به ادعای نویسنده، جلد دوم کتاب مفاتیحالجنان است. سوالی که دربدو امر به ذهن میآید این است که چهگونه این کتاب تا این میزان فروخته شدهاست؟ درجامعهای که به وضوح درحال فاصلهگیری از دین رسمی و سخنگویاناش است چه گونه این میزان فروش ممکن است؟ پاسخ با کمی جستجو و حتی بهگونهای عقل سلیمی روشن است. دولت و حکومت و در کل نهادهای سیاستگذاری ضامن این فروشاند. کتاب آیتالله را همه کتابخانههای کشور، همه مدارس و ادارات دولتی و هر آنجایی که به نوعی زیر نظر دولت و مشتقاتاش اداره میشوند، میخرند و هدیه میدهند.
مفاتیحالحیات ۱۸۳ بار چاپ شده که هر چاپ آن هم ۵۰۰۰ نسخه را شامل میشود که چیزی بیش از ۹۰۰ هزار نسخه میشود.بیست و سه چاپ از کتاب مطابق اطلاعات "پایگاه داده خانه کتاب" در تاریخ سوم مهر ۱۳۹۱ است. یک روز و ۲۳ چاپ، یعنی حدود صد و بیست هزار جلد کتاب. نُه چاپ دیگر از این کتاب نیز به همان ماه مهر برمیگردد. در مجموع ۳۲ چاپ در کمتر از ۱۰ روز. این روزها دقیقاً مقارن است با تولد حضرت معصومه و امام رضا و مدتی کوتاه بعد از آن هم عیدقربان و غدیر است. چاپهای بعدی نیز همین گونه متراکم است. بیست وچهار چاپ در ۸ خرداد ۱۳۹۲ که مقارن با رجب است و ۲۳ چاپ دیگر در ۲۳ تیر ۱۳۹۲ که مقارن با رمضان و نزدیک شدن به شبهای قدر و عید فطر است. ۲۲ تا ۲۴ تیر سال ۱۳۹۳ نیز دوباره ۲۴ چاپ داریم که این زمان نیز مقارن با ماه رمضان است. تراکم چاپها با مناسبات مذهبی نشان از این دارد که اولاً چیزی فارغ از منطق فروش و بازار بر چاپ کتاب حکمفرماست و دوماً اینکه حجم هدیه دادن از این کتاب بسیار بالاست. بیراه نیست که کتاب به چاپ حدوداً صدونود رسیده است و همچنان تکثیر میشود.
کتاب با حمایت دولت صدای اصلی میشود و در خلال این حمایتهای دولتی به همهجا میرود. در خلال این فراینداست که بسیاری کتب دینی و اسلامی دیگر به سبب برخوردار نبودن از این آپاراتوس رسمی، حذف و مهجور میمانند. این اتفاق الگوی روشنی است از تاریخ. شاید اکنون قابل فهمتر باشد پیدا کردن پاسخ این سوال که چرا دربین اینهمه کتب و نوشتهها در طول تاریخ اسلام و به طورخاص شیعه، کتب اربعه زبان اصلی شیعهاند. باید جستجو کرد که بر اساس چه مکانیزمهایی کتب الکافی شیخ کلینی، من لایحضرالفقیه شیخ صدوق و تهذیب الاحکام و الاستبصار شیخ طوسی، از میان این همه کتاب بیرون آمده و "مورد تأیید امام زمان" قرارگرفتهاند؟ این امام زمان دقیقا کیست؟ دویست سال آینده، آیندگان کتاب مفاتیحالحیات جوادی آملی را یکی از منابع اصلی دین خواهند شمرد. آنها مثل ما صدایی را که بلندتر شنیده شدهاست خواهند شنید و اسلام برایشان از درون این متن بیرون خواهد آمد. سوالی که امروز محققان انتقادی مسیحیت میپرسند این است که چگونه از بین حدود سی انجیل تنها چهارتای آنها به رسمیت شناخته شدهاست؟ کلیسا به مثابه نهاد قدرت با حذف روایتهای دیگر، پشتوانه آنچیزی بوده که ما امروز از مسیحیت درک می کنیم. نهاد پرقدرت فقه در طول تاریخ با حمایت دولتها تمام صداها را به نفع یکی حذف و ملغی کردهاست به گونهای که درمیان این همه کتاب عرفانی، صوفیانه، ادعیه و نیز عقلی و تفسیری از کتاب و سنت، کتب اربعه به مثابه ارکان اصلی شیعه خود را بازنمایاندهاست. کتابهایی درباره فقه و حدیث. دراین بین این قدرت بگونهای عمل کرده است که حتی نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه را نیز چون کتب فقهی نیستند از دایره خارج نموده است.
سوال اصلی این است که چرا با وجود کتب احادیثی و فقهی بسیاری قبل و بعد از کتب اربعه، این چهار کتاب، کتب اصلی فقه شیعه شدهاند؟ میدانیم که کتب اربعه، کتابهای حدیثی مستندتری از حیث روایت نسبت به بقیه نیستند. محمدباقربهبودی، اسلامشناس، نشان داده که تنها یک پنجم کتاب کافی از حیث سند مستند و دقیق است. پس اصلا دلیل این سروری به برتری سندی این کتب بر نمیگردد و باید مسأله را درجای دیگری دید.
این نکته علاوه بر این است که چرا اساسا باید در میان انواع گوناگون تفسیر و اجزای دین، کتب فقهی و حدیثی منابع اصلی شیعه بشوند و مثلا در بین کتب اصلی شیعه کتاب های دیگر غیر فقهی نباشد- کتابی مثل صحیفه سجادیه و غیره. نکته اصلی در داستان کتاب جوادی آملی و قدرت یافتن تلقی محافظهکارانه شیعی-فقهی، پیدا کردن رابطه دانش و قدرت در تاریخ اسلام و شیعه است. برای یک اسلام شناس آیا هدفی بالاتر از فاش کردن این مکانیزم متصور است؟
دو:
کتاب مفاتیحالحیات جوادی آملی درباره موضوعاتی است همچون: رابطه با محیط زیست، با حیوان، رابطه با خود و دیگران و در مجموع تاکید آن بیشتر بر روایاتی است که به رفتارهای فرهنگی ـ اجتماعی و حوزه اخلاق مربوط میشود. جوادی آملی در خطبه نماز جمعه ۲۱ تیرماه ۱۳۸۷ بر ضرورت نگارش جلد دوم مفاتیح با تمرکز بر تبیین مسائل روزمره زندگی مردم، تاکید کرده بود: "جلد دوّم مفاتیح الجنان جایش خالی است که إن شآءالله یک عدّهای باید بنویسند تا معلوم بشود دین تنها این نیست که ما زیارت بکنیم و ذکری بگوییم... امّا دین تنها اینها نیست!... گوشه دیگر هم همین ائمه فرمودند... در باب اطعمه و اشربه ملاحظه بکنید... از این روایات که مفاتیحِ حیات ماست، فراوان است..."
پیشتر، دعا در فرهنگ ما وسیلهای بود برای زیستن؛ در واقع مرهمی برای آلام روزمره زندگی. دعای درد دندان، دعای چشم زخم و غیره را در کتابهای تجملاتی و خاک خورده اطرافمان بعضاً دیدهایم. با مدرن شدن جامعه، دعا امروزه وسیلهای است برای فراراز جهنم(آینده) و نیز توبه از گناهان(گذشته). رابطه دعا با زندگی روزمره(حال) قطع شده وجنبهای پسامرگی و نیز آیینی پیدا کردهاست. به جز این واقعیت که با قدرت گرفتن خرد و افزایش دانش بشری کمتر نیازی به راهحلهای کلاسیک هست و پزشکان و معلمان و مهندسان، پیامبرانی کارآمدترند، نکته دیگر ایناست که اساساً موعودگرایی جدید که توسط بانکها و آموزشگران و مشاوران جدید تبلیغ و عرضه میشود، جای موعودگرایی دینی را پر کردهاست. بهشت و جهنم و ترس از عاقبت با همان قدرت باقیاند اما تولید سرمایه و اشتغال کردهاند. شاید بتوان گفت که ما با افزایش چشمگیر روحانیون مواجهیم. با این تفاوت که بهطور بسیار نادری و جز برای طبقهای خاص، تطمئنالقلوب حاصل میشود. ألا بِذکرِ هیچ چیزی -حتی خود خدا و دین- نمیتواند، آرامش وعده داده شدهٔ موجود در تبلیغات دینی و اقتصادی را امروزه محقق سازد و همواره نوعی اضطرابِ ایمانی -ترسولرز- اما کور یا به تعبیری لاکانی نوعی فقدان، در انسان جدید هست. ترسولرزی توأمان هم نسبت به موفق نشدن و هم سعادتمند نشدن.
این جوادی آملی را از همان زمان که بنیادگرا بودم می شناختم و گهگاه حرف هایش را که از رادیو پخش می شد می شنودم. همان وقت ها هم به دلم نمی نشست. آن را به حساب صدای تودماغی و لحن شل و وارفته حرف زدنش می گذاشتم و خیلی نمی پیچیدم به این که چرا حرف های آن آدم به دلم نمی نشیند. همان مواقع یکبار در تلویزیون منبری از او را دیدم که در مسجدی کهن در آمل بود. واه واه چه تبختری! چه کبر و کبریایی! ای جا بود که از او دیگر بدم آمد. آدمی که دم از عرفان و معرفةالله می زد چرا باید چنین تکبری داشته باشد؟ اصلا چطور می تواند تکبر داشته باشد؟ همانجا شک کردم که یارو "قلابی" است. دیگر سراغی از او نمی گرفتم. زمان می گذشت و سیاهکاری ها برآفتاب می افتاد. خیلی ها صدایشان درآمد، حتی از هم لباسان همین جوادی آملی. همه منکوب شدند تا این که علی ماند و اوباشش. این جوادی آملی هم در حاشیه آن اوباش ماند و صدایی هم از او در نیامد. حالا دیگر مطمئن شده بودم که یارو قلابی است.
آقای ملکیان در مصاحبه اخیرش سخن از After Fact زده بود. این آگاهی سترگی است که توجه داشته باشیم که دانش ما بر ماوقع تاریخ همه، بدون استثنا، مجموعه ای از After fact ها هستند که در طول تاریخ به مثابه "واقعیت" تدوین شده و به آیندگان خورانده شده اند. ما همان آیندگانیم که انبوه گزاره های افترفکتی را به مثابه "واقعیت" های تاریخی به خوردمان داده اند تا جهانی برایمان بسازند برای زیستن مان؛ جهانی که بخشی از "فرهنگ" است. باید بدانیم که این جهان، "واقعیت" نیست و بسا که ما نتوانیم از خلال انبوه بافته های افترفکتی حتی به درکی نزدیک تر به "واقعیت" در مورد آنچه در گذشته گذشت، برسیم. این جاست که وقتی به ساکنین اقلیم های "فرهنگ" نگاه می کنم آنان را چونان افیون زدگانی خمیده وخمودۀ در نشئۀ خیال ها می بینم،... از "خیالی" صلحشان و جنگشان، وز "خیالی" نامشان و ننگشان! من کاری ندارم که اینان در "خیال"هاشان خوش باشند تا به لسان قرآن به خودم بگویم فذرهم یخوضوا و یلعبوا. اما از قریب به جهار دهۀ پیش، با "خیال" زدگانی مواجهیم که "خیال" شان به جنایت و تبهکاری شان وامی دارد. پس چه باید کرد این درد را؟
چهارشنبه ۲۰ خرداد
کتاب دعا و سرشت قدرت
امین بزرگیان
یک:
کتاب "مفاتیح الحیات"جوادی آملی به عنوان پرفروشترین کتاب نمایشگاه تهران و نیز سال گذشته معرفی شده است. بر اساس اعلام رسمی حدود یک میلیون نسخه از این کتاب حجیم در سال گذشته فروش رفته است. هری پاتر ما درباره دعاست و به ادعای نویسنده، جلد دوم کتاب مفاتیحالجنان است. سوالی که دربدو امر به ذهن میآید این است که چهگونه این کتاب تا این میزان فروخته شدهاست؟ درجامعهای که به وضوح درحال فاصلهگیری از دین رسمی و سخنگویاناش است چه گونه این میزان فروش ممکن است؟ پاسخ با کمی جستجو و حتی بهگونهای عقل سلیمی روشن است. دولت و حکومت و در کل نهادهای سیاستگذاری ضامن این فروشاند. کتاب آیتالله را همه کتابخانههای کشور، همه مدارس و ادارات دولتی و هر آنجایی که به نوعی زیر نظر دولت و مشتقاتاش اداره میشوند، میخرند و هدیه میدهند.
مفاتیحالحیات ۱۸۳ بار چاپ شده که هر چاپ آن هم ۵۰۰۰ نسخه را شامل میشود که چیزی بیش از ۹۰۰ هزار نسخه میشود.بیست و سه چاپ از کتاب مطابق اطلاعات "پایگاه داده خانه کتاب" در تاریخ سوم مهر ۱۳۹۱ است. یک روز و ۲۳ چاپ، یعنی حدود صد و بیست هزار جلد کتاب. نُه چاپ دیگر از این کتاب نیز به همان ماه مهر برمیگردد. در مجموع ۳۲ چاپ در کمتر از ۱۰ روز. این روزها دقیقاً مقارن است با تولد حضرت معصومه و امام رضا و مدتی کوتاه بعد از آن هم عیدقربان و غدیر است. چاپهای بعدی نیز همین گونه متراکم است. بیست وچهار چاپ در ۸ خرداد ۱۳۹۲ که مقارن با رجب است و ۲۳ چاپ دیگر در ۲۳ تیر ۱۳۹۲ که مقارن با رمضان و نزدیک شدن به شبهای قدر و عید فطر است. ۲۲ تا ۲۴ تیر سال ۱۳۹۳ نیز دوباره ۲۴ چاپ داریم که این زمان نیز مقارن با ماه رمضان است. تراکم چاپها با مناسبات مذهبی نشان از این دارد که اولاً چیزی فارغ از منطق فروش و بازار بر چاپ کتاب حکمفرماست و دوماً اینکه حجم هدیه دادن از این کتاب بسیار بالاست. بیراه نیست که کتاب به چاپ حدوداً صدونود رسیده است و همچنان تکثیر میشود.
کتاب با حمایت دولت صدای اصلی میشود و در خلال این حمایتهای دولتی به همهجا میرود. در خلال این فراینداست که بسیاری کتب دینی و اسلامی دیگر به سبب برخوردار نبودن از این آپاراتوس رسمی، حذف و مهجور میمانند. این اتفاق الگوی روشنی است از تاریخ. شاید اکنون قابل فهمتر باشد پیدا کردن پاسخ این سوال که چرا دربین اینهمه کتب و نوشتهها در طول تاریخ اسلام و به طورخاص شیعه، کتب اربعه زبان اصلی شیعهاند. باید جستجو کرد که بر اساس چه مکانیزمهایی کتب الکافی شیخ کلینی، من لایحضرالفقیه شیخ صدوق و تهذیب الاحکام و الاستبصار شیخ طوسی، از میان این همه کتاب بیرون آمده و "مورد تأیید امام زمان" قرارگرفتهاند؟ این امام زمان دقیقا کیست؟ دویست سال آینده، آیندگان کتاب مفاتیحالحیات جوادی آملی را یکی از منابع اصلی دین خواهند شمرد. آنها مثل ما صدایی را که بلندتر شنیده شدهاست خواهند شنید و اسلام برایشان از درون این متن بیرون خواهد آمد. سوالی که امروز محققان انتقادی مسیحیت میپرسند این است که چگونه از بین حدود سی انجیل تنها چهارتای آنها به رسمیت شناخته شدهاست؟ کلیسا به مثابه نهاد قدرت با حذف روایتهای دیگر، پشتوانه آنچیزی بوده که ما امروز از مسیحیت درک می کنیم. نهاد پرقدرت فقه در طول تاریخ با حمایت دولتها تمام صداها را به نفع یکی حذف و ملغی کردهاست به گونهای که درمیان این همه کتاب عرفانی، صوفیانه، ادعیه و نیز عقلی و تفسیری از کتاب و سنت، کتب اربعه به مثابه ارکان اصلی شیعه خود را بازنمایاندهاست. کتابهایی درباره فقه و حدیث. دراین بین این قدرت بگونهای عمل کرده است که حتی نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه را نیز چون کتب فقهی نیستند از دایره خارج نموده است.
سوال اصلی این است که چرا با وجود کتب احادیثی و فقهی بسیاری قبل و بعد از کتب اربعه، این چهار کتاب، کتب اصلی فقه شیعه شدهاند؟ میدانیم که کتب اربعه، کتابهای حدیثی مستندتری از حیث روایت نسبت به بقیه نیستند. محمدباقربهبودی، اسلامشناس، نشان داده که تنها یک پنجم کتاب کافی از حیث سند مستند و دقیق است. پس اصلا دلیل این سروری به برتری سندی این کتب بر نمیگردد و باید مسأله را درجای دیگری دید.
این نکته علاوه بر این است که چرا اساسا باید در میان انواع گوناگون تفسیر و اجزای دین، کتب فقهی و حدیثی منابع اصلی شیعه بشوند و مثلا در بین کتب اصلی شیعه کتاب های دیگر غیر فقهی نباشد- کتابی مثل صحیفه سجادیه و غیره. نکته اصلی در داستان کتاب جوادی آملی و قدرت یافتن تلقی محافظهکارانه شیعی-فقهی، پیدا کردن رابطه دانش و قدرت در تاریخ اسلام و شیعه است. برای یک اسلام شناس آیا هدفی بالاتر از فاش کردن این مکانیزم متصور است؟
دو:
کتاب مفاتیحالحیات جوادی آملی درباره موضوعاتی است همچون: رابطه با محیط زیست، با حیوان، رابطه با خود و دیگران و در مجموع تاکید آن بیشتر بر روایاتی است که به رفتارهای فرهنگی ـ اجتماعی و حوزه اخلاق مربوط میشود. جوادی آملی در خطبه نماز جمعه ۲۱ تیرماه ۱۳۸۷ بر ضرورت نگارش جلد دوم مفاتیح با تمرکز بر تبیین مسائل روزمره زندگی مردم، تاکید کرده بود: "جلد دوّم مفاتیح الجنان جایش خالی است که إن شآءالله یک عدّهای باید بنویسند تا معلوم بشود دین تنها این نیست که ما زیارت بکنیم و ذکری بگوییم... امّا دین تنها اینها نیست!... گوشه دیگر هم همین ائمه فرمودند... در باب اطعمه و اشربه ملاحظه بکنید... از این روایات که مفاتیحِ حیات ماست، فراوان است..."
پیشتر، دعا در فرهنگ ما وسیلهای بود برای زیستن؛ در واقع مرهمی برای آلام روزمره زندگی. دعای درد دندان، دعای چشم زخم و غیره را در کتابهای تجملاتی و خاک خورده اطرافمان بعضاً دیدهایم. با مدرن شدن جامعه، دعا امروزه وسیلهای است برای فراراز جهنم(آینده) و نیز توبه از گناهان(گذشته). رابطه دعا با زندگی روزمره(حال) قطع شده وجنبهای پسامرگی و نیز آیینی پیدا کردهاست. به جز این واقعیت که با قدرت گرفتن خرد و افزایش دانش بشری کمتر نیازی به راهحلهای کلاسیک هست و پزشکان و معلمان و مهندسان، پیامبرانی کارآمدترند، نکته دیگر ایناست که اساساً موعودگرایی جدید که توسط بانکها و آموزشگران و مشاوران جدید تبلیغ و عرضه میشود، جای موعودگرایی دینی را پر کردهاست. بهشت و جهنم و ترس از عاقبت با همان قدرت باقیاند اما تولید سرمایه و اشتغال کردهاند. شاید بتوان گفت که ما با افزایش چشمگیر روحانیون مواجهیم. با این تفاوت که بهطور بسیار نادری و جز برای طبقهای خاص، تطمئنالقلوب حاصل میشود. ألا بِذکرِ هیچ چیزی -حتی خود خدا و دین- نمیتواند، آرامش وعده داده شدهٔ موجود در تبلیغات دینی و اقتصادی را امروزه محقق سازد و همواره نوعی اضطرابِ ایمانی -ترسولرز- اما کور یا به تعبیری لاکانی نوعی فقدان، در انسان جدید هست. ترسولرزی توأمان هم نسبت به موفق نشدن و هم سعادتمند نشدن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر