۱۳۹۴ شهریور ۱۸, چهارشنبه

مقاله ی: 34 فرمالیسم شریعت



فرمالیسم شریعت

بحث آقای رمضانپور درست است و نیات دستگاه تبلیغاتی خامنه ای برای ناظر تیزبین اظهرُمن الشمس است. اما آنچه مرا برای این نوشته برانگیخت روایت منقول از ابن تیمیه در باب زبان اهل جهنم است. اگر روح این روایت را بخواهیم بشکافیم به اینجا می رسیم که در پس پیدا شدن روایاتی منسوب به پیامبر و دیگر محترمین عام، نیاتی با ماهیت سیاسی (یعنی معطوف به مقوله "قدرت") بوده است بطوری که جعل کنندگان آن روایات، با نسبت دادن آن ها به محترمین عام، هدف تحصیل اعتبار برای حرف ماهیتا سیاسی خود (که از زبان ایشان بیان شده) را پی می گرفتند. اینجانب ظن بسیار قوی دارم که اکثریت احادیث و اخبار منقول در عالم مسلمانی مبتلا به آلودگی های کلانی از این دست هستند. البته توجه به چنین احتمالی سابقه طولانی داشته است و "علم رجال" به عنوان ابزاری برای شناسایی روایات "مشکوک" توسط همه فِرَق اسلام مورد استفاده قرار گرفته است. لیکن این ابزار (علم رجال) ابزاری سخت ساده لوحانه و ناکارآمد است زیرا بر این فرض ابلهانه استوار است که "آدم خداترس و با تقوا" دروغ نمی گوید!

خودِ پذیرشِ چنین فرض ابلهانه ای حکایت از سطحی بودن رقت بار فهم روانشناختی مسلمانان در طول تاریخ شان دارد. علاوه بر این، خودِ چنین فهمی متضمن یک مصادره به مطلوب خودبزرگ بینانه هم هست و آن یکسان انگاشتن "مسلمان بودن" با "واجد خوبی اخلاقی بودن" است. البته خروج از این فهم قبایلی آسان هم نیست و بدیهی دیدن امروزۀ ما نسبت به مصادره به مطلوب بودگی و گزافۀ خودستایانه بودن ادعای چنین ملازمه ای، ناشی از آن است که وجدان ایمانی ما در معرض آسیب های شدید و آزارندۀ شهادت بر خلاف آمد عادت ها واقع شده  تا بدانیم که حقا چنین نیست که "مسلمان بودن به معنای خوب بودگی اخلاقی است".

اگر امروزه برای ما نه تنها بعید نیست، بلکه بدیهی است که یک مسلمان با تقوا و خدا ترس نه تنها می تواند دروغ بگوید بلکه حتی می تواند "جنایت" هم بکند، ناشی از آن است که سی و چند سال با تلخی و آزردگی شاهد این واقعیت در نمودهای مختلف اش بوده ایم و تمامی تلاش هایمان هم برای توجیه و "حمل بر صحت" ها با ناکامی روبرو شده است. (چگونه می توان به خود قبولاند که اسدالله لاجوردی ها و خلخالی ها و انبوه سیاهکاران هتاک و متجاسر وحرامخوار و شکنجه گر و قاتل بل قتال نظام ولایت فقیه، مسلمان واقعی نبوده و نیستند؟! در حالی که نه فقط مومن به خدا و رسول بودند بلکه متهجد و نمازشبخوان هم بودند و چنانکه دیده و شنیده ایم حتی در انجام جنایات خود "قصد قربت" هم داشته اند!!! و حتی با وضو دست به قتل وتجاوز به نوامیس مردم هم میزدند!!) این است که به این فهم رسیده ایم که "مسلمان متدین بودن" لزوما به معنای "اخلاقی بودن" نیست.

در عین حال، اعتراف به این واقعیت تلخ برای یک مسلمان متدین بسیار سنگین است زیرا تدین را از یکی از محوری ترین دلالت هایش محروم می کند، یعنی دلالت بر خوبی اخلاقی. بدون این دلالت، مسلمانی به عضویت در یک حزب یا دسته تقلیل می یابد که تنها کافی است به اساسنامه آن حزب و دسته معتقد و ملتزم باشی، همین و بس! (بنیادگرایان مسلمان ابایی ندارند که معنای دین داری را به این معنای سخیف تقلیل دهند) اما این با ماهیت عاطفی "ایمان دینی" منافات دارد. به بیان دیگر تقلیل مسلمان بودن به عضو یک دسته بودن، برای وجدان دینی قانع کننده نیست. چرا چنین است؟

"خدا" در دین رئیس یک حزب و دسته نیست، او اصل و غایت همه چیز است و از جملۀ همه چیز، اخلاق هم هست ولی "خدا"یی که شریعت می شناسد خدای یک حزب و دسته است. واضح ترین مثال چنین خدایی، خدای دین یهود است که تنها با یک قوم (برگزیده) سرو کار دارد و الباقی انسان ها ربطی به او ندارند! اما این ویژگی در "خدا"های دیگر ادیان تاریخی هم هست که همه شان خداهای دستجات و قبایل شرعی مختلف اند (حتی مسیحیت فارغ از شریعت هم خدای دسته خودش را دارد). تکثر این خداها پژواک تکثر قبایل (رقیب و متخاصم) انسانی است. هیچیک از این خدا ها آن خدای اصل و غایت همه چیز نیست – که هیچ، حتی می توان هریک از این خدا ها را یک "بت یا ضد خدا" دانست.

در تاریخ طبیعی ادیان، این "خداهای شرعی" در مرحله تحول "ایمان" به "فرهنگ" است که خلق می شوند تا جای خدای اصل و غایتِ همه چیز را بگیرند. از این مرحله به بعد، آنکه "خدا" نامیده و مورد پرستش واقع می شود تصویر تمامیت خواه، خودمحور و خودخواه و متخاصم قبیله های "فرهنگ" های انسانی است. (در آستانه مسیحی شدن امپراطوری روم که هنوز بسیاری از شهروندان این امپراطوری خدایان متعدد یونانی-رومی را می پرستیدند، در میان مسیحیان چنین باوری رواج یافت که امثال آرتمیس و زئوس نه یک افسانه و قصه باطل و موهوم مورد باور مشرکان، بلکه "شیاطین" واقعا موجودند که خدای مسیحیان یعنی سه گانه پدر-پسر-روح القدس با این شیاطین و پیروانش سر دشمنی دارند. چنین بیانی از خط کشی فرقه ای برای آن مسیحیان "معنادارتر" بود تا اینکه بگویند این مشرکان هم آفریده همان خدای واحد سه گانه ای هستند که مسیحیان راهم آفریده است ولی این مشرکان به اشتباه رو به خیالاتی موهوم چون زئوس و هرکول کرده اند)

شریعت، در دگردیسی فرهنگی دین است که "سیمای دینداری" می شود. در سپهر شریعت، دینداری به سیماست و شریعت کار چندانی با وجدانیات ندارد. در قاموس شریعت، "نیت" و وجدان قابلیت عملی برای طرح شدن ندارد و لذا شریعت ها بالذات "formalist" هستند. همین فرمالیسم شریعت هم هست که فرزند فرهنگ بودگی آن را آشکار می کند. اینکه در شریعت می گویند "الاعمال بالنیات" اشاره به بن مایۀ خارج از دسترس شریعتِ "ایمان" دارد که تنها به لحاظ نظری طرح میشود چون "نیت" نمود خارجی ندارد در حالیکه شریعت ها با نمودهای خارجی است که سرو کار دارند. تاریخ، عرصه نمود هاست. به همین ترتیب، وجودِ تاریخی، به "دین فرهنگی شریعتمدار" است که تعلق می گیرد والا، هم ایمان مایستراکهارت و هم ایمان و توکل ابوالحسن خرقانی پدیده هایی بیرون از سپهر تاریخ (و خارج از دسترسِ ارزیابیِ انسانی) اند.

 فراغت عملی شریعت از سپهر ایمان موجب می شود که دلمشغولی شریعت منحصر به "ظاهر" و متعلق به عرصه "فرهنگ" شود. عارضه این غفلت قهری شرع از وجدانیات ایمان، و نیز فرزند فرهنگ بودگی آن، عامل دلیری شرع و اصحاب شریعت در مقام عمل بوده و آنان را آماده بل متمایل به اقدامات ضداخلاقی ای میکند که تاریخ جهان آکنده (وشرمنده) از آن است، می خواهد جنایات کلیسای کاتولیک در قرون وسطا باشد یا فجایع داعش وتبهکاری های نظام ولایت فقیه در امروزه روزمان. همین معنا هم، دلیل رویکرد سکولار به اخراج شریعت ها از مقام عمل در عرصه اجتماع است که از اصول موضوعه سیاست مدرن بوده و که از آن به "جدایی دین از سیاست" تعبیر می شود
.

دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۳
زبان جهنمی فارسی در صدا و سیما

علی اصغر رمضانپور
این روزها ماجرای زبان فارسی را زبان اهل جهنم خواندن در صدا و سیما، بار دیگر مطرح شده است. روزنامه جمهوری اسلامی یادداشتی نوشته است در انتقاد به کارشناس امور مذهبی ای که در برنامه این شب ها گفته عربی زبان اهل بهشت است و فارسی زبان اهل جهنم. و مجری برنامه به این انتقاد پاسخ داده و گفته منظور کارشناس مذهبی برنامه از به کار بردن کلمه زبان عجم، زبان فارسی نبوده بلکه منظور زبان گنگ و نامفهوم بوده است.
این ماجرا بیش از یک سال پیش مطرح شد و هنوز در میان مردم بازتاب دارد. دلیل روشن آن هم ناخشنودی مردم و مخاطبان از این است که زبان مادری آنان زبان اهل جهنم خوانده شود. اما شاید اهمیت این مسئله صرف نظر از بازتاب دادن نوع نگاه کارشناسان مذهبی صدا و سیما به زبان فارسی، نشانه ای از نوعی فرهنگ سازی مورد توجه برنامه ریزان صدا و سیما و به طور کلی بخش عمده ای از نهادهای زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی است. برای روشن تر شدن مسئله ناگزیریم نگاهی بیندازیم به سابقه تاریخی روایت مذهبی ای که دستاویز این ادعاست:

روایتی که توسط کارشناس مذهبی برنامه نقل و به آن استناد شده است، بنا بر اصطلاح های فقهی صحیحی است که از پیامبر اسلام نقل شده، به این مضمون که عربی زبان اهل بهشت است. این حدیث همچنان به این شکل نقل شده است که وقتی انسان می میرد به هنگام ندای بازخواست در قیامت به زبان عربی مورد خطاب واقع می شود. در بخش بعدی این حدیث که بعدها به آن افزوده شده، گفته شده زبان اهل جهنم زبان فارسی یا عجم است.
حدیث مورد بحث نخستین بار توسط دو راوی حدیث در قرن سوم هجری یعنی نزدیک به سیصد سال پس از ادعای گفته شدن آن توسط پیامبر اسلام نقل و به کتاب های حدیثی اهل سنت و شیعه وارد شده است. یکی از این راویان که بیشتر مورد استناد شیعه است ابن ابی حاتم است که اهل ری بوده و دیگری ابن ابی دنیاست که در بغداد می زیسته است. در روایت ابی حاتم گفته شده است که انسان یا آدم به هنگام وارد شدن به بهشت به زبان سریانی سخن می گوید که زبان آدم ( پیامبر) بوده است. اما گویا سخن گفتن به زبان سریانی، که یکی از زبان های مورد استفاده در زمان هخامنشیان بوده، چندان به مذاق اهل روایت خوش نیامده و در نقل های بعدی حذف و بر زبان عربی بیشتر شده است. این روایت ها در زمانی به کار برده شده است که هم فقها و هم حکومت های اسلامی در ری یا بغداد خواهان ترویج زبان عربی بوده اند.

در قرن هفتم ابن تیمیه، فقیهی که به باورهای ضد شیعه و ضد ایرانی شهرت دارد، در پاسخ به سئوالی در باره زبان اهل بهشت جهنم می گوید که برخی از راویان گفته اند زبان اهل جهنم زبان فارسی است.
جالب این جاست که کارشناس مذهبی برنامه صدا و سیما به روایت راویان ایرانی که ۴۰۰ سال پیش از ابن تیمیه می زیسته اند استناد نمی کند بلکه به روایتی استناد می کند که به استناد ابن تیمیه زبان اهل جهنم را زبان فارسی می داند؛ روایتی که آشکارا بازتاب دهنده ضدیت با زبان فارسی و ایرانیان در میان برخی از فقهای غیر ایرانی و فارسی زبان است. این استدلال مجری برنامه که در دفاع از کارشناس برنامه گفته است منظور او زبان فارسی نبوده قابل دفاع نیست برای اینکه نه فقط واژه عجم در آن زمان برای معرفی زبان فارسی به کار می رفته است بلکه به این دلیل که در روایتی که از ابن تیمیه نقل می شود به صراحت از واژه فارسی استفاده می شود.
بحث حدیثی و فقهی در این مورد به کار فقها و منتقدان علم حدیث می آید. آنچه در اینجا اهمیت دارد این است که این روایت چگونه سر از صدا و سیما در آورده است. شرح این حدیث در صدا و سیما توسط کارشناس فقهی ای به نام سید مرتضی خاتمی خوانساری نقل شده که چند سالی است پایش به صدا و سیما باز شده است.

به روایت خبرگزاری فارس این فقیه غیر معمم در سال ۱۳۸۸ در موضع گیری در برابر اعتراض های مردم به تقلب در انتخابات چنین سخن گفته است:
"بعد از حضرت امام خميني (ره) آيت الله خامنه‌اي بهترين شاگرد ايشان در رهبري است. حضرت عباسي و انصافا آيا ايشان نقصي دارند؟ آيا واقعا در ايران بهتر از حضرت آيت الله خامنه‌اي براي رهبري كسي را داريم؟ وي اظهار داشت: من متولد سال ۱۳۲۲هجري شمسي هستم. ۶۶ سال سن دارم ۶۰ سال است كه طلبه هستم. برخي از جلساتي كه هم اكنون دارم نزدیک به ۳۰ تا ۴۶ سال است كه برگزار مي‌شود. غرق در آخوند، حوزه، طلبه، مرجعيت، فقه و اجتهاد هستم. ۳۰ سال است كه رساله مي‌نويسم. آيا حضرت عباسي بهتر از ايشان براي رهبري داريم؟ وي با اشاره به برخي اهانت‌ها اظهار داشت: آيا همرديف حضرت آيت الله خامنه‌اي در علم، كمال و اجتهاد كسي را داريم؟ ايشان در دوره رهبري‌شان كشور را با اين همه مشكلات عظيم كه دشمن ايجاد كرده، اداره كرده‌اند. وي افزود: جملاتي كه درباره ايشان گفته شده از روي بي‌انصافي ست. همين بي‌انصافي‌ها را با امام حسين (ع) هم داشتند. البته خداوند حامي است، حفظ كرده و مي‌كند. دشمان ان شاء الله نابود خواهند شد. دشمنان با اين اقدامات گور خود را مي‌كنند كه قبلا هم كنده‌اند. وي گفت: در حوادث اخير مطلب پوشيده‌اي هست كه كسي نداند؟ چه كسي مي‌خواهد بيايد كه واقعا و انصافا بهتر از ايشان (حضرت آيت الله خامنه‌اي) باشد؟ چرا دشمن طمع مي‌كند."

این سخنان نشان می دهد که چرا صدا و سیما کارشناسی بهتر از او پیدا نکرده است؛ کارشناسی که ادعای فقاهت دارد، اما نه فقط مجتهد نبودن آقای خامنه ای برای او مهم نیست بلکه او را به عنوان شاگرد آقای خمینی در رهبری معرفی می کند. همین آقای فقیه در میان این همه روایتی که نامی از زبان فارسی در آن برده نشده است می گردد و از قضا روایتی را پیدا می کند که گفته ابن تیمیه ضد ایرانی و البته ضد شیعه است. گویی ضد زبان فارسی و ضد ایرانی بودن برای این فقیه آن قدر اهمیت دارد که اعتبار سخن در میان شیعه را نادیده می گیرد و به سخن بی پایه ای علیه ایرانی و زبان فارسی چنان اهمیت می دهد که آن را در میان مردمی به زبان می آورد که زبان مادری یا فرهنگی آنان فارسی است. در اینجا مسئله اصلی انتقاد از زبان عربی یا نادیده گرفتن زیبایی های زبان عربی و حرمت عرب زبانان، یا اهمیت سخن گفتن از اهمیت زبان اهالی بهشت یا جهنم نیست؛ مسئله نوع نگاهی است که کارشناسان مذهبی صدا و سیمای ایران به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی دارند.
در چنین فضایی است که می توان فهمید چرا وقتی سیمین بهبهانی، یکی از بزرگترین شاعران زبان فارسی به اندوه گسترده مردم بدرقه می شود، مقام های رسمی عالی رتبه ایران حتی از برگزاری یک مراسم رسمی یا صدور پیامی برای او هم خودداری می کنند. گویی به راستی زبانی که سروده های آن به گوش مردم ایران سروش بهشت است از دید تندرو های مذهبی حاکم بر ایران می تواند زبان جهنم تلقی شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر