۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

مقاله ی 49: خیرخواهی برای تطهیر خمینی


خیرخواهی برای تطهیر خمینی

هرچند که فهم "اخلاقی" آقای اکبرین از تشیع دلپذیر و دلنواز است ولی به زحمت میتوان آن را جدی گرفت. واقعیت تاریخی چنانکه از متون بدست می آید حاکی ازاین است که "تشیع" در بستری از تنازع برای کسب قدرت سیاسی متولد شد. الباقی تاریخ این فرقه تلاشی برای مصادره به مطلوب از طریق داستان پردازی برای تاریخ بوده است. "سیاست" از همان ابتدا داغ خود را برپیشانی تشیع گذاشت و این داغ با قصه پردازی های خیال اندیشانه و آرزوخواهانه زدودنی نیست.
به رغم دلالت پنهان آقای اکبرین، درک "اخلاقی" از دین هم ویژۀ شیعه ندارد و ردّ پررنگ آنرا نزد اهل سنت هم بسیارمی توان یافت. همین روح اخلاقی هم هست که درخشش همه ادیان بوده است و بدون آن اسلام اهل سنت میشود اسلامِ ابن تیمیه تا آل سعود تا بن لادن و اسلامِ اهل تشیع هم می شود اسلام حسن صباح ومجلسی ها و شاه اسماعیل تا خمینی. آن تسنن با این تشیع دو نحله معطوف به کسب قدرت سیاسی اند، برای صیانت از معیشت ناسوتی آشنا و دلخواه خود. از این نظر آن تسنن با این تشیع فرقی با احزاب سیاسی امروزین ندارند که یا سنگ ملیّت به سینه میزنند یا سنگ منافع طبقاتی را یا مخلوطی از این دو را.
خمینی را هم با چنین بند بازی هایی نمی توان تطهیر کرد. دروغ های آشکاری که در پاریس برای فریب دادن مردم ایران و البته جهانیان گفت، چیزهایی نیست که بتوان نادیده گرفت یا حمل بر صحت کرد، آن هم با آن کارنامه سیاه قساوت و جباریت و بی اخلاقی که از خود بجا گذاشت تا جایی که "با دلی آرام و قلبی مطمئن"! {برخلاف پیامبراسلام که با دلی نگران (ومااَدری ما یُفعَلُ بی ولابِکُم) یعنی: من نمی دانم که در آخرت با من و شما چه خواهند کرد} از دنیا رفت.
البته بعید نیست که در تقریر "ولایت فقیه" شاید گوشه چشمی هم به آنچه نگاه خطا پوش آقای اکبرین حاکی است داشته است ولی این "حمل بر صحت" یقینا اگر هم در کار بوده، غرض اصلی خمینی نبوده است. والله اعلم.  
 
تشيع ملوكانه؛ ٣٥ سال پس از انقلاب
 
محمدجواد اکبرین 
اگر امام على را نخستين نماد سياسى شيعه بدانيم امام جعفر صادق، نماد فرهنگى آن است؛ تصوير شيعه بنا بر روايات بسيارى كه از امام صادق رسيده تصويرى اخلاقى و اجتماعى است.
روايات به جاى مانده از امام صادق، در تشيعِ كسى كه مورد اعتماد مردم نباشد ترديد مى آورند و مختصات رفتارى شيعه را به شدت اخلاقى و انسانى توصيف مى كنند.
اين روايات حتى پا را از اين هم فراتر مى گذارند و شيعيانى كه "شاهانه و ملوكانه" رفتار مى كنند را مايه نابودى تشيع مى خوانند.(...و ساروا بسيرة الملوك... و سيوفهم علينا- تحف العقول؛ مطبعة بيروت ٣٢٥)
واژه ملوك (پادشاهان) در قرآن (سوره نمل آيه ٣٤) نيز با نوعى ملامت همراه شده و از قول ملكه سبا آمده است كه پادشاهان به هر سرزمينى كه قدم مى گذارند آن را آلوده و منحرف مى كنند و عزتمندان آن ديار را به ذلت مى كشانند.(وقالت إن الملوك إذا دخلوا قرية أفسدوها وجعلوا أعزة أهلها أذلة وكذلك يفعلون)
فقيهان از جمله مرحوم "شهيد ثانى"، شيعه را در مشايعت با امام على تعريف كرده اند و برخى ديگر صف بندى شيعه با ديگران را در پيامدهاى ماجراى كربلا جستجو مى كنند.
اما قدر متیقن اين است كه هويت سياسى شيعه با سيره «عدالت محور» امام على تعريف شده و سيره فرهنگى آن با معارف به جاى مانده از امامان پنجم و ششم شيعيان شكل گرفته كه دقيقا در راستاى همان تعريف نخست است.
"شيعه اخلاقى" چنان در اين دسته روايات پررنگ است كه حتى بر تشرع شيعيان غلبه مى كند؛ آنجا كه امام صادق سخنِ كسى كه از عبادات شيعه اى ستايش مى كند را گويى نشنيده مى گيرد و مى پرسد: «مردم درباره او چه مى انديشند و رفتارش با مردم چگونه است؟»
"انقلاب ٥٧، بستر تولد شيعه اى ديگر بود؛ تنزل ولايت امام على به ولايت فقيه، صورتى ديگر از تشيع صفوى بود با اين تفاوت كه فقيهان عصر صفوى، همراهان و مؤيدان قدرت بودند نه ارباب و صاحبان آن و البته از انتقاد نسبت به شاه عباس پرهيز مى كردند."
انقلاب ٥٧، بستر تولد شيعه اى ديگر بود؛ تنزل ولايت امام على به ولايت فقيه، صورتى ديگر از تشيع صفوى بود با اين تفاوت كه فقيهان عصر صفوى، همراهان و مؤيدان قدرت بودند نه ارباب و صاحبان آن و البته از انتقاد نسبت به شاه عباس پرهيز مى كردند.
رسول جعفريان كه پژوهش های زیادی درباره دوران صفويه منتشر كرده و كتابهايى چون «سیاست و فرهنگ روزگار صفوی» و «صفویه از ظهور تا زوال» از نمونه هاى آن است درباره نسبت فقيهان و آن روزگار بر اين باورست كه رفتار صفويه منتقدانى جدى در ميان فقيهان نداشته و انتقادها معمولا ساده و با حفظ حرمت اساس دولت صفوی مطرح مى شده.
انتقادهاى وارده در كتاب "حديقة الشيعه" و يا نقدهاى "محمد تقی مجلسی" بیشتر انتقادهای درونی و ساده از رفتارهای عادی است.
آقاى جعفريان از رساله ای ياد مى كند در انتقاد از قاضی کاشان که «بسیار تند و انتقادی است اما نسبت به شاه عباس بسیار محترمانه است. در واقع یا جرات نمی کند یا باور دارد که شاه حریم خاصی دارد و نباید به او چيزى گفته شود».
البته به نظر نمی رسد كه نظريه ولايت فقيه آيت الله خمينى، "عامدانه" راه سلطنت فقيهان را مى پيمود؛ اما پيامد ناخواسته اين نظريه به اينجا انجاميد.
به نظر مى رسد كه انگيزه آيت الله خمينى از آن نظريه، بستر سازى براى نوعى گذار از جهان سنت به جهان مدرن بود.
بنيانگذار جمهورى اسلامى، با هجوم فقيهانى مواجه شد كه با تكيه بر متونِ نخستين، نه با اقتصاد نوين بر سر مهر بودند و نه موسيقى و شطرنج و سينما و مجسمه سازى و هنرهاى ديگر را تحمل مى كردند.
نظريه ولايت فقيه بابى گشوده براى همه اين مسئله ها بود.
نمونه اش پاسخ آيت الله خمينى به يكى از مدرسان حوزه علميه قم بود، آنجا كه "آيت الله محمد حسن قديرى" بر او خرده گرفت كه در جايگاه ولى فقيه، نه تنها مانع هنر جديد و اقتصاد نوين نمى شود بلكه در مسئله اى مرتبط با محيط زيست، حكم شرع را مراعات نكرده است؛ آيت الله خمينى اما در پاسخ به او نوشت:
"در روزگارى كه كمتر فقيهى درس نهج البلاغه مى داد و كتابى در اين باب مى نوشت آيت الله منتظرى هم تدريس نهج البلاغه داشت و هم كتابى در شرح آن؛ آفت حكومت در نظر آقای منتظری، دورى از معارف عدالت محور امام على بود. اما سخن او ناشنيده ماند و پس از درگذشت آيت الله خمينى كار، دشوارتر شد."
«اين جانب لازم است از برداشت جناب‌عالی از اخبار و احكام الهي اظهار تأسف كنم. بنابر نوشته جناب‌عالی... امروز هم شيعيان می توانند بدون هيچ مانعی با ماشين‌هاي كذايی جنگل‌ها را از بين ببرند و آنچه را كه باعث حفظ و سلامت محيط زيست است را نابود كنند و جان ميليون‌ها انسان را به خطر بيندازند و هيچ‌كس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد... آن‌گونه كه جناب‌عالی از اخبار و روايات برداشت داريد، تمدن جديد به كلی بايد از بين برود و مردم كوخ‌نشين بوده و يا براي هميشه در صحراها زندگی نمايند... ما بايد سعي كنيم تاحصارهای جهل و خرافه را شكسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی برسيم و امروز غريب‌ترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانی مي‌خواهد ودعا كنيد من نيز يكی از قرباني‌هاي آن گردم». (صحيفه امام، جلد ٢١)
مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز با همين دغدغه توسط آيت الله خمينى تاسيس شد؛ مجمعى كه قرار بود در ميان دعواى مجلس و شوراى نگهبان و جدال ناتمام ميان برداشت هاى سنتى و مدرن، جانب «مصلحت نظام» را بگيرد تا به تعبير آيت الله خمينى «اسلام به ناتوانى در اداره جامعه متهم نشود».
اما هم راهبرد ولايت فقيه و هم راهكار مصلحت، هر دو سرنوشت غم انگيزى يافت.
اگر بنا بر متون به جا مانده از آيت الله خمينى، او دل نگرانِ يك حكومت شيعىِ موفق در اداره جامعه بود كار ولايت فقيه به «ولايت مطلقه غيرپاسخگو» انجاميد و تنها كسانى از گزند حكومت، سر به سلامت مى بردند كه در برابر ولى امر خضوع مى كردند.
تشيع سنتى، كار دخالت در خوراك و پوشاك و زندگى مردم را به حداكثر رساند و نقد قدرت نيز جزء محرمات شد تا آنجا كه آيت الله منتظرى كه خود از نظريه پردازان ولايت فقيه بود نيز به جرم نقد رويه غيرعادلانه حكومت در برابر منتقدان و مخالفان سياسى، حذف شد.
استدلالِ پيوسته آيت الله منتظرى مستند به "نهج البلاغه" امام اول شيعيان بود.
او بر اين باور بود كه ترازوى حكومت، بيش از آنكه فقه باشد نهج البلاغه است كه بر "حق الناس" و حرمت مردم تاكيد مى كند و حتى آداب رفتار عادلانه با مخالفان سياسى را نيز آموزش مى دهد.
در روزگارى كه كمتر فقيهى درس نهج البلاغه مى داد و كتابى در اين باب مى نوشت آيت الله منتظرى هم تدريس نهج البلاغه داشت و هم كتابى در شرح آن؛ آفت حكومت در نظر او، دورى از معارف عدالت محور امام على بود.
اما سخن آقای منتظری ناشنيده ماند و پس از درگذشت آيت الله خمينى كار، دشوارتر شد.
در دهه ٧٠ شمسى، در قم جشنواره هايى به مناسبت سالگرد تولد آقاى خامنه اى به راه افتاد كه آن را «از غدير خُم تا غدير قم» نام نهاده بودند؛ نامى بسيار رسا در روايت اتفاقی كه براى تشيع افتاد.
"در دهه ٧٠ شمسى، در قم جشنواره هايى به مناسبت سالگرد تولد آقاى خامنه اى به راه افتاد كه آن را «از غدير خُم تا غدير قم» نام نهاده بودند؛ نامى بسيار رسا در روايت اتفاقی كه براى تشيع افتاد."
اگر به باورِ تشيعِ معرفت و هويت، امام على در غدير خم جانشين پيامبر شده بود اين بار غدير قم، آن ولايت را زيبنده رهبر دوم جمهورى اسلامى مى دانست.
فقيهان سنتى از اين ماجرا خشنود نبودند اما ماجراى كُرنش فقيهان در برابر شاه عباس صفوى بار ديگر تكرار شد و كسى (جز اندكى معدود و البته مغضوبِ حكومت) در اعتراض، سخنى نگفت.
ولايت و مصلحت تنها به كار ساكت كردن معترضان آمد و فضاى بسته سياسى و فرهنگى را به ارمغان آورد.
در اين ميان اما نسل تازه اى پس از انقلاب ٥٧ پديد مى آمد كه تشيع را نه از نهج البلاغه آموخته بود و نه تصورى از تشيعِ معرفت و هويت داشت؛ شيعه در تجربه نسل جديد، همين فقيهى بود كه در جاى سلطان نشسته و امر و نهى مى كرد، مشورت نمى پذيرفت و در برابر خواست مردم متواضع نبود.
مهدى بازرگان، نخستين نخست وزير پس از انقلاب كه صداى پاى استبداد دينى-شيعى را از همان آغاز شنيده و اعتراض كرده بود در آخرين گفتگوى پيش از مرگ، به ماهنامه توقيف شده "كيان" گفت:
حاصل نبوت پيامبر اسلام، اين وحى الهى بود كه مردمان فوج فوج ديندار مى شوند (و رأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجاً) اما حاصل انقلاب اين است كه مردم فوج فوج از دين بيرون مى روند و آن آيه را چنين خواند كه و رأيت الناس "يخرجون" من دين الله أفواجا.
در گزارشی که سازمان ملى جوانان يك دهه پيش منتشر کرد از دورى نسل جديد از معارف دينى حكايت داشت و چنين شد كه "تشيع ملوكانه" شكل گرفت و به تعبير امام ششم شيعيان در تقابل با هويت اخلاقى و معرفتىِ شيعه قرار گرفت.




مصباح یزدی،روحانی را دروغگو،قسی القلب و بلا خطاب کرد
پنج شنبه - ۱۳۹۲/۱۱/۱۷ - ۲۲:۴۹:۰۶
 توهین بزرگترین حامی احمدی نژاد به روحانی در حالیست که رییس جمهور فعلی سالها نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی،از فرماندهان جنگ و از شخصیت های تاثیرگذار تاریخ انقلاب است و زمانی که در سالهای جنگ،جبهه ها هرگز رنگ آیت الله مصباح و فرزندانش را به خود ندیدند،حسن روحانی برای دفاع از انقلاب و کشور در جبهه ها حضور داشت
________________________________________
بزرگترین حامی محمود احمدی نژاد درسخنانی توهین آمیز و درحالیکه علما و مراجع امروز در دیدار با وزیر کشور حمایت و رضایت خود را از دولت تدبیر و امید به صراحت اعلام کرده اند،روحانی را دروغگو،قسی القلب و بلا لقب داد.

به گزارش راشد نیوز،محمد تقی مصباح یزدی که سال 88 با بیان اینکه امام زمان(ع) با حضور در خواب یک اهوازی محمود احمدی نژاد را برای ریاست جمهوری تایید کرده است به حمایت تمام قد ازاحمدی نژاد برخاست و تا دوسال آخر ریاست جمهوری وی و تا قبل از اینکه شکست طیف احمدی نژاد در یازدهمین دوره انتخابات مشخص شود همچنان از وی حمایت کرد،در سخنانی که سایت رسا آنها را منتشر کرده است رییس جمهور را " ضد روحانیت"، دروغگو،قسی القلب و بلا نامید و از مردم خواست به دولت اعتماد نکنند.

این سخنان مصباح یزدی در حالی ایراد شد که علما و مراجع پس از انتخابات سال 88 به دلیل رفتارهای انحرفی دولت احمدی نژاد،او را به حضور نمی پذیرفتند و تنها مصباح یزدی بود که از احمدی نژاد استقبال می کرد.وی اگرچه ادعا کرده بود در روی زمین و زیر آسمان فردی اصلح تر از دکتر لنکرانی نمی شناسد اما ناگهان از دکتر جلیلی حمایت کرد و پس از شکست وی در گفتگویی این حمایت را امری شرعی عنوان کرد.

توهین بزرگترین حامی احمدی نژاد به روحانی در حالیست که رییس جمهور فعلی سالها نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی،از فرماندهان جنگ و از شخصیت های تاثیرگذار تاریخ انقلاب است و زمانی که در سالهای جنگ،جبهه ها هرگز رنگ آیت الله مصباح و فرزندانش را به خود ندیدند،حسن روحانی برای دفاع از انقلاب و کشور در جبهه ها حضور داشت و پس از جنگ نیز در نبرد دیپلماتیک و امنیتی صاحب موقعیتی ویژه بود.حسن روحانی برخلاف برخی از آقایان که مخالف انقلاب بودند و در نیمه شعبان به امام جسارت کردند، اولین کسی بود که به آیت الله خمینی لقب امام داد و یکی از اصلی ترین سخنرانان  انقلابی بود.احساس خطر برخی افراد از عملکرد مثبت دولت روحانی که باعث می شود آنها را برای همیشه از عرصه سیاسی حذف کند باعث چنین توهین هایی است و گرنه منتقد دلسوز نقد می کند نه توهین!

مردی از جنس دماوند
ارسال شده توسط: محمد نوری زاد در تاریخ بهمن ۱۱, ۱۳۹۲ در بخش جدید ها, ویژه ۳۳ نظر
Rating: +1 (from 1 vote)
یک: سه شنبه عصر، برای شرکت درمراسم مرحوم میناچی، سرمایه گذارومؤسس حسینیه ی ارشاد به آنجا رفتم. روزقبلش قراربود جنازه ی مرحوم میناچی را بنا به وصیتش درهمانجا دفن کنند که برادران اجازه نداده بودند وخودشان زحمت کشیده وجنازه را برداشته وبرده بودند قم وهمانجا دفنش کرده بودند. لابد بکوری چشم هرآن کسانی که چشم به دفن آن مرحوم درحسینیه ی ارشاد داشته اند ودارند. مشکل مرحوم میناچی این بود که آخوند نبود. که البته اگرآخوند هم بود، باید “خودی” می بود تا درهرکجای حسینیه که مایل بود دفن شود.
آیت الله نجفی مرعشی وصیت کرده بود مرا دمِ درِکتابخانه ام دفن کنید که دفن هم کرده بودند وهیچ برادری نیزجنازه اش را برنداشته بود ببرد به قبرستان شیخان قم وبی حضوربستگانش درهمانجا دفنش کند که خب کارخوبی هم نبوده ونیست اینجورکارها. منتها ازاین کارجناب دکتراحسان شریعتی درآن مراسم خیلی خوشم آمد که رفت پشت تریبون وازهمه ی حاضران خواست که بایستند ویک دقیقه ی تمام برای مرحوم میناچی کف بزنند. مردم هم جانانه برای مرحوم کف زدند که من شخصاً درآن مجلس دقیقاً یک دقیقه وده ثانیه کف زدم چه جور!
دو: دکترمحمد ملکی را ازحسینیه ی ارشاد سوارکردم وباهم رفتیم خانه ی مهندس عباس امیرانتظام. من یک ماه پیش ازجناب ملکی تقاضا کرده بودم که این دیدار را برای من امکان پذیرکند. آن روزمن دوساعت تمام چشم بودم وگوش بودم برای دیدن جمال مبارک آقای امیرانتظام وشنیدن سخنان دردناک وی. من پیش ازاین ایشان را ندیده بودم وکلّ اطلاعاتم ازوی وزندان رفتنش محدود بود به چند نکته ای که ازرسانه های دولتی خوانده وشنیده بودم. صادقانه اما می گویم: آن روزمن جناب امیرانتظام را مردی یافتم بزرگ. خیلی خیلی بزرگ. مثل دماوند. وبرترازدماوند.
تجسم این که این مرد بزرگ، بیش ازبیست وهشت سال ازعمرش را درزندان های مخوف پس ازانقلاب گذرانده است برایم شگفت انگیزبود. آقای امیرانتظام درتمام این بیست وهشت سال حبس، مثل کوه برسرِمواضع انسانی ودرستِ خود ایستاده بود ومردانه نیزازدل صدها حادثه وصدها بحران وهزاران تحقیروشکنجه وشقاوت عبورکرده وسرفرازوپیروزوبدون کمترین تزلزل به خانه آمده بود تا مابقیِ سالهای زندانش را درخانه بگذراند. امیرانتظام به راستی نلسون ماندلای کشورماست. مردی ایستاده برقله ی غرور وپایداری. وسخت: بی گناه. امیرانتظام می توانست خیلی زودتربه خانه بیاید اما بقول خودش باید بخشی ازواقعیت تغییریافته اش را درزندان جا می نهاد. امیرانتظام یک مظلوم بزرگ است. والبته یک پیروزبزرگ.
جناب امیرانتظام درآن دوساعت صحبت، به صحنه هایی اشاره کرد که شاید درطولِ تاریخِ زندانهای ایران کم نظیرویا بی نظیرباشند. مثل این صحنه که می گفت: بعد ازیکسال بیماری قرارشد مرا از زندان اوین به بیمارستان طالقانی که درمجاورت زندان است ببرند. می گفت: به دستورلاجوردی دو تا الاغ آوردند ومرا درمیان این دوالاغ نهادند ودم الاغ جلویی وافسارعقبی را بدستم دادند وپیاده مرا با لباس زندان ازخیابانها وکوچه ها عبوردادند وراهی بیمارستانم کردند وبهمین شکل نیزبه زندان بازم گرداندند.
آن روزدرخانه ی امیرانتظام، خم شدم وبردستان این اسطوره ی مقاومت بوسه زدم وبه وی گفتم: ما را ببخشایید که دراوج دردها ورنج های شما با شما سهیم که نبودیم بل تهمت ها وافتراهای حکومتی را نیزبرشما تکرارمی کردیم. ملاقات با این مرد بزرگ، مفهوم زندان وزندانی را درذهن من ترمیم کرد ومرا با چهره ی جلادان آشناترساخت. امیرانتظام سخنگوی دولت بازرگان بود وسفیردولت موقت درکشورهای اسکاندیناوی. وی را درسال پنجاه وهشت طی یک سناریوی بسیارمضحک وشرم آور به زندان می برند. بیست وهشت سال بعد با اصرارمجامع حقوق بشری و بین المللی به وی مرخصی داده می شود تا مابقی دوران محکومیت ابدی اش را دربیرون زندان ودرخانه بگذراند.
محمد نوری زاد
یازدهم بهمن نود ودو – تهران
در رفتارشناسی بنیادگرایان مسلمان در قدرت، سوای "مقوله قدرت" و صیانت از آن که بدرستی سخن فراوان از آن رفته است لازم است به وجه فرهنگی تدین سنتی هم توجه شود. از این منظر "دین" ربطی به حق و باطل و خدا و... ندارد بلکه "دین" بستری است برای "بودنی دلپذیر". این دلپذیری وجوه مختلفی دارد که از روابط قدرتی مطلوب( مثلا مرد سالاری) تا زیباشناسی را در برمیگیرد. انگاره هایی چون حق و خدا و اخلاق، در این چارچوبه تنها  برای "معقول سازی" مطلوبیت است که به کار می آید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر