۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

مقاله ی 80:عیدالاضحی

 

عیدالاضحی

شب گذشته دوستی،عزیزی و اهل معرفتی عید قربان را تبریکم گفت. شرمنده از خودم و از او شدم که حتی نمی دانستم که فردای آن شب، "عید قربان" است! دیدم این واقعیتی انکارناپذیر در اندرون منِ مسلمان است که دلم از «آئین» هایی که به مسلمانی منتسب اند، برکنده شده است تا چندان اعتنایی بدان ها نداشته باشم. از خودم پرسیدم که چرا چنین شده است؟ پاسخ این پرسش را در اینجا از منظر مسلمانی ام می کاوم.

*
درست برخلاف آنچه بنیادگرایان می پندارند و می گویند، مسلمانی به «آئین» داری نیست. آیا نه که این داوری سخت کژتاب می نماید؟ آخر مگر در قرآن نیست که "ومَن یُعَظِّم شَعائِراللهَ فانّها مِن تقوی القلوب ". می پذیرم که رویکرد درونی من دور از ظاهر دعوتِ قرآن مانده است. نوشتم "ظاهر"؛ در این "ظاهر" نوشتنم، جان کلامم همانی است که جلال الدین محمد بلخی تقریر کرد:

ترکِ "استثنا "، مرادم قسوَت است نی همین گفتن، که عارض حالت است 

 ای بسا ناگفته "استثنا" به گفت، جان او با جان "استثنا" ست جفت
 
جان این کلام، گذشتن از ظاهر و پرداختن به معناست، والا چه بسیارند "ان شاء الله" گویانِ به زبان، که جان هاشان از "شاءالله" در حجاب است. در میان این خیلِ متظاهر به ظاهرِ مسلمانی هم هستند از مدعیانِ ملعون و بازی خوردۀ هاویۀ استدراج  که ارادۀ شوم شان را "شاءالله" می خوانند و ناز برفلک و ستاره می کنند که "این منم طاووس علیین شده"! قاتلهم الله بِکفرهِم و بُهتانِهم علی الله عظیما! *

"بزرگداشت آئین های های خدا، از نشانه های پرهیزکاری دل هاست." (قرآن)

 

   در این سخن از مثنوی مولوی، معنای تعبیر "استثنا" که در بیت آمده همان "ان شاءالله" گفتن است. مولانا می گوید: منظورم از نگفتن "اگرخدا بخواهد" نگفتنی از سر سنگدلی و دشمنی است، و نه صرف به زبان نیاوردن. سپس در بیت دوم برای تاکید بر نظرش می گوید: چه بسیار کسی که "اگر خدا بخواهد" را به زبان نیاورده اما در کنه جانش با "خواست خدا" هم دل و هم آهنگ باشد. کلان رویکرد باطنی صوفیه به امر ایمان، در همین بیان نمونه وار مولانا پژواکی سترگ دارد.
  
  اشاره با آیۀ قرآن است که: "سنستدرجهم من حیث لایعلمون. واملی لهم ان کیدی متین". یعنی : "همانا آنان را از جایی که نمی دانند (به گمراهی) می کشانیم. و آنان را به (سرگشتگی) می خوانیم، براستی که وارونه نمایی خداوند سخت استوار است". یکی از نام های خداوند در قرآن "مضل" است یعنی "به گمراهی کشاننده". در تعبیر قرآن، حضرت خداوندگاری آن دل های پلشت را که بر پلشتی استوار بمانند با وارونه نمایی هایش به گمراهی فزون تر می کشاند. مولانا این سویۀ هراسناک الهی را با تعبیر "نعل وارونه" بیان می کند: نعل های باژگونه است ای سلیم... 

"قربان" هم ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش همان بیهدگی اهل ظاهر است از کشتن و خوردن، ودرپی آن خرسند شدن از خیالِ مثلا "تعظیم شعائرالله"! حال آن که بال مگسی از تقوی و از خودگذشتن ندارند که هیچ، از نامردمی و حرامخواری خُرد و کلان هم پروا نمی کنند. انگار نه انگار که حضرت خداوندگاری به همین فرومایگان اهل ظاهر بود که گفت: "لَن یَنالُ الله لُحومَهُما ولا دِمائُها ولکن یَنالَه التقوی ". اینان چشم دل به لَحم و دَم دوخته اند تا خدای خیال شان را شاد کنند...والنصروا الهتکم  ! این شما و این مذهب مختار و کردار تباه اهل ظاهر از خربندگان مدعی مسلمانی! من از آن مسلمانی و این خون آلودهِ عیدقربانِ کوردلانِ سنگدل به خدا پناه جسته تبری می جویم.
رسم قربان که نهاد؟ آن که در راه حق عزیزترین اش را پیشکش کرد: نان دهی در راه حق، نانت دهند؛ جان دهی در راه حق، جانت دهند! آن جان که به ابراهیم دادند آن به گفت درنیاید. آنچه به گفت می آید جز ظاهری نیست که "وفَدیناهُ بِذبحٍ عظیم ".
اهل ظاهر این "ذبح" گرفتند و آن معنا فرونهادند تا کثیری ازایشان هرگز از خود نگذرند و اهل نان و آب دادن به خلق خدا نباشند و اگر بتوانند از ستاندن نان و آب و بهروزی عیال الله هم حرجی نداشته باشند که ندارند، الذینَ جَعَلوا القُرآنَ عِضین . آیا روزگار سیاه این مردم محکوم به حکم شوم همین اهل ظاهر ملعونِ امروزمان کاف
نیست تا کناره جوییم از این حاصبی که از حجیم می آید؟
 
عیدالاضحای این ملعونین، جشن خون جانوران است تا فوارۀ آن خون و جان کَنِش حیوان، حیوانِ نفس این جانوران انسان نما را قُوّت دهد که چه بُوالعجب مسلمانانی اند! "قل هَل نُنَبئُکُم بالاَخسَرینَ اعمالا. الذین ضَلَّ سَعُیُهُم فی الحَیاة الدنیا و یَحسَبون اَنّهُم یُحسِنونَ صُنعا "! چرا گفت اَخسَرینَ اَعمالا "؟ آیا تباه تر از کردارایشان نیست؟! والله که نیست! قرآن گزاف نمی لافد؛ تبهکاری آن بی خبرانِ از مَعرِفةالله، آن قدر تباه نیست که تبهکاری این اهل ظاهر از مسلمانی است، والله، بالله، تالله. شاهدش باز هم قرآن که گفت: "اِنَّ شَرَالدَّوابِ عِندالله الصُّم البُکم الذین لایَعقلون ".
 

"آنچه از قربان، به خدا می رسد هرگز گوشت ها و خون ها نیست، بلکه پرهیزکاری و خویشتنداری است." (قرآن)

   نقل سخن مشرکان مکه در قرآن که می گفتند: "خدایانتان را یاری کنید!" که منظورشان آن بود که با دشمنی و نبرد با مسلمانان به یاری خدایانتان بروید. منظور من شباهت فکر و عمل اهل ظاهر (به اصطلاح) مسلمانان است با فکر و عمل مشرکان مکه. 
 
  درپی از خودگذشتگی عظیم ابراهیم در آزمون الهی، حضرت خداوندی چارپایی برای قربان شدن به جای اسماعیل فرستاد. این عبارت قرآنی آن بخش از روایت را می گوید: "و قربانی بزرگی را فدا(ی اسماعیل) کردیم."(قرآن)         

"آنان که قرآن را فرونهادند"

  "آیا می خواهی تا تباه کارترین مردمان را برشمارم؟ آنان که کوشش دنیایی شان گمراه شد و پنداشتند که چه نیکو کردارها می کنند!" (قرآن)

 "براستی که پست ترین جنبندگان نزد خداوند آن ناشنونده بی سخنِ نابخرد است." (قرآن)

پس شرط، شنودن و اندیشیدن است! "لو کَنا نَسمَع او نَعقِل، ما کُنا فی اصحابِ السَّعیر ". اما قرآن برتر از شنودن و اندیشیدن -که من گفتم- را می گوید. می گوید: شنودن یا اندیشیدن. گویی که اگر نشنوی و تنها بیاندیشی هم رسته ای. و اندیشیدن درست همانی است که این اهل ظاهر ندارند. شنودنِ بی اندیشیدن می شود: "سُنَّت"، همان که دین این اهل ظاهر است، همان که قرآن از دل هاشان خبر داد، بارها و بارها که گفتند و می گویند: "انّا وَجَدنا آبائنا عَلی اُمه و انّا عَلی آثارهم مُقتَدون "! آنچه در آثار گذشتگان خود یافتند جز پلیدی و گمراهی و بی خردی نبود، تا هم بدان طریق ضلالت رفتند و عالمی را سوختند.

حقا که دین این بنیادگرایانِ سنت پرستِ قسیُ القلبِ پلشت کردار پلیدتر ازهرکفری است، همان کفری که جهل از آن بِه بُوَد، صدبار! آخر مگر نه که نادانی ندانستن است و شایان گذشت تا بگوید واذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سلاما .
 رَبَّنا اَخرِجنا مِن هذهِ القَریةِ ظالمُ اَهلُها  ...
انالله و انا الیه راجعون.

"اگر می شنودیم یا می اندیشیدیم، در میان یاران آتش نمی بودیم." (قرآن) 
   "همانا ما پدرانمان را بر این روش یافتیم و خود نیز رفتار آنان را پیروی می کنیم" (قرآن)؛ از این نقل قول ها از سخن مشرکان در قرآن فراوانند که مشرکان را به جهت پیروی نابخرد و کورکورانه از کردار گذشتگانشان نکوهش می کند. سنتگرایانِ به اصطلاح مسلمان  این نکوهش قرآن را ابدا به خود نمی گیرند! سنت گرایان در این تن زدن از خطاب قرآنی، بی خردی شان را آشکار می کنند. زیراکه اگر خرد میزان بودی، جان کلام قرآن میزان شان می بود و نه تنها مصداق تاریخی آن که قرن هاست بلاموضوع شده است. اما جان کلام قرآن برپاست و آن همان خواندن به خردی است که سنت گرایان گریبان از آن رهانده اند، فسحقالهم!   


"وآنگاه که نادانان ندایشان می کنند، در پاسخ سلام شان می دهند" (قرآن) 

 "خدایا ما را ازاین دیار با مردمان ستمگرش برهان" (قرآن) 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر