سلحشورِ دون کیشوت
صدای هرزه این آدم، صدای شکست این تفکر است. گواینکه ویژگی های فردی و شیوۀ تربیت خانوادگی اش را هم لو میدهد. ولی این دوتای اخیر مهم نیستند، بهر حال هر جامعه ای اوباش خودش را دارد؛ آن اولی مهم است. سریال یوسفی هم که ساخته بود از خیلی نظرها بیشتر به مضحکه می مانست وحالا ادعای زیر را میکند.
فرهنگی که این آدم بدان تعلق دارد به نحو بیمارگونه ای با مقولۀ بهره برداری جنسی از زنان و تحت انقیاد درآوردن آنان برای کامجویی های شخصی مردان اشتغال ذهنی دارد. اغراق نیست اگر ادعا کنم این نشخوار فکری از ستون های اصلی استخوان بندی فرهنگی این لایه اجتماعی ایران است.
آنچه در پایان این گزارش پیوست کرده ام نقل قولی از یک روحانی است (که صدا و لحن "محسن قرائتی" را به ذهن متبادر میکند) که به منظور دیگری نقل شده بود. این نقل قول تصویری دون انسان از جنس زن را در ان آفاق فرهنگی نشان میدهد که "معنای زن" برای آن هاست. برافروختگی این فرهنگ و مشاهدۀ افق نزدیک زوال و اضمحلال کامل در پی شکست پیاپی آنان علیرغم بیش از سی سال ترویج آشکار و نهان ذهنیت بیمارشان همانا راز هرزه درایی های امثال این آدم هاست. می بینند که زنان مالک بدن های خودشان شده اند واینکه دیگر تن به "صاحب" داشتن نمی دهند. این واقعیت برای اصحاب این فرهنگ یک فاجعه است.
سلحشور: سینمای ایران یک «فاضلاب» است!
» سرویس: رسانه هاي ديگر - رسانه ديگر
کد خبر: 92120905885
جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۱
«سریال یوسف 6 سال است که پربینندهترین اثر روی زمین است. چهار میلیارد انسان، «یوسف» را دیدهاند و چند برابر هزینه تولیدش را فقط برای پخش اول درآورده است. اینها تعبیرات فرجالله سلحشور از آخرین تولیدش است که در واقع او را معروفترین و مطرح ترین کارگردان ایرانی می کند؛ جایگاهی بالاتر از اصغر فرهادی و عباس کیارستمی. همین کافی بود تا با چهره ای از تبار یومالله 9 دی به گفتگو بنشینیم.»
به گزارش ایسنا، هفتهنامه 9 دی در تازهترین شماره خود با ذکر این مقدمه، گفتگویش با فرجالله سلحشور را منتشر کرده که گزیده آن در پی میآید:
* جشنواره فجر یک دکانی است برای دولت ها. جشنواره فجر یک جایی است که می تواند هنرمندان را برای دولتمردها جمع کند. البته این را هم بگویم که این یک توهم است. تا امروز دولتمردها سعی کردند که هنرمندان جشنوارهها را به سمت خودشان جذب کنند و از حمایت آنها برخوردار شوند اما این اتفاق در واقعیت نیفتاده است.
* جشنواره فجر و هنرمندانی که در این جشنواره آثارشان را ارائه می دهند در خدمت اعتقادات خودشان و جامعهشان و فرهنگ ملی مذهبیشان نیستند، در خدمت علایق و سلایق هالیوود و کمپانیهای صهیونیستی هستند یعنی مقصود سینماگرهای ایران و معبد سینماگران ایران، اسکار است و هالیوود. کعبهشان هالیوود است و فیلم برای آنجا میسازند، نه برای مملکت و ملتشان.
* در جمهوری اسلامی مسئولان مملکت به سینماگر پول می دهند می گویند به ارزش های ما اهانت کن. این کاری است که خودمان داریم می کنیم. این را من از پخمگی و از بلاهت می دانم. در هیچ جای دنیا چنین رسمی نیست که دولتمردها بیایند پول مردم را بدهند به یکسری سینماگر بگویند به مبانی ما و به همان مردم اهانت کن. در حالی که در خود اروپا که ظاهرا آزادی بیان وجود دارد، اگر یک فیلمساز علیه کسی یک فیلم بسازد آن را ممنوعالکارش میکنند و نابودش می کنند.
* بسیاری از عوامل سینمایی هستند که به خارج رفتند و به آنها امکانات ندادند. انگشتشمار بودند کسانی که کار پیدا می کنند که مثل بعضی از این زنها به هر کثافت و هر پستی ای تن میدهند. وگرنه ما هنرپیشهای داشته ایم که ده دوازده سال در ونکوور کانادا با یک زن هنرپیشه دیگر مانده و هیچ وقت کار به او ندادهاند. در آخر هم برای آن خانم و خودش در کنسروسازی کار جور کرده. اما همین آدم میآید اینجا هم تلویزیون و هم ارشاد برایش مراسم تجلیل میگذارند. خوب وقتی یک نفری که به خارج فرار کرده و قرار بوده که اصلا برود و دیگر برنگردد، میآورندش اینجا و بزرگش میکنند، شما انتظار دارید که این آقا اینقدر وقیح و پر رو نشود؟ یا برخی هنرمندها اینقدر رویشان زیاد نشود که توقع داشته باشند فیلم در مورد فتنه بسازند و جایزه هم بگیرند؟
* در جامعه مداحهای ما غیرت مذهبی از بین رفته است، در روحانیت ما غیرت مذهبی از بین رفته است، آن تعصب دینی از بین رفته است. ماها اجازه دادهایم. من بیش از آنکه دولتمردها و بیش از آنکه مجلسیها را بخواهم مقصر بدانم، جامعه متدینین را مقصر می دانم. بنده خودم، مداحها، روحانیت، مردم، خانواده شهدا و مومنین مسجدی را مقصر میدانم. لطفا اینها را بنویسید. اینها هستند که سکوت کردند. وگرنه آنها کسی نیستند، یک مشت اراذل هستند. وقتی که این مردم توانستند فتنههای عظیمی را از بین ببرند، گروهکهایی را نابود کنند، دسیسههایی را خنثی کنند، آن وقت بایستند یک گروهکی به نام سینماچی و تلویزیونچی به ریش این مملکت بخندند، به اعتقادات ما بخندند و سکوت کنند؟ همه ما مقصریم؛ از بنده گرفته تا دیگران.
* من در حدود دوازده سیزده سال پیش در مسجد ارگ به برادر عزیزم حاج منصور ارضی عرض کردم که ما در مورد سینما میتوانیم کاری کنیم. بیایید کاری کنیم. جامعه مداحها با روحانیت با هنرمندان بچه مسلمان جمع میشویم با همدیگر یک کاری انجام بدهیم که حاج منصور گفت من با سینما و این جور چیزها کاری ندارم. ببینید این حرف معنی و نتیجهاش این میشود که الان هست. من در مورد این موضوع با حاج منصور و با چندین نفر از روحانیت صحبت کردم، با چندین نفر از مداحهای دیگر که مردم با آنها سر و کار دارند هم صحبت کردم، دیدم که اینها بیخیال سینما و تلویزیون شدهاند. اینکه حاج منصور فلان فیلم را در تلویزیون ببیند که ناجور است و خودش انتقاد بکند این خوب است اما کافی نیست. ما باید حرکت ایجاد کنیم. ما باید جریان ایجاد کنیم. ببینید هالیوود با خدایی که ندارد، با کتابی که ندارد، با ایمانی که ندارد و با کفر و شرکی که دارد بیاساس ترین حرفهایش را به خورد مردم دنیا میدهد و بر دنیا و بر فرهنگ و تفکر دنیا دارد حکومت میکند. با چه ابزاری؟ ما با داشتن قرآن و اهل بیت نمیتوانیم این کار را بکنیم؟ این نیست جز اینکه قرآن و اهل بیت به دست ما بچهشیعهها ذلیل شدهاند. نگاه نکنید که ایران در دنیا اسم در کرده است، ما از ذخیره شهدایمان داریم میخوریم، ما از توده، از کیسه اندوختههایمان داریم مصرف میکنیم، از خودمان نیست. ما از رهبریمان داریم خرج میکنیم، ما از امام داریم خرج میکنیم، آنها هستند که ما را نگه داشتهاند، این مملکت را نگه داشتهاند. ما برای این مملکت کاری نکرده ایم.
* ما از اولین روزهای انقلاب، حوزه هنری را درست کردیم. بعد از ما انجمن سینمای دفاع مقدس درست شد، روایت فتح درست شد، موسسه شهید آوینی درست شد و ... اکثر بچه مسلمانهایی که در این مراکز بودند، رفتند به سمت هنرمندانی که از زمان شاه تربیت شده بودند، هنرمندانی که الان نبضشان و اختیارشان در دست هالیوود است و از اینکه بگویند هم ابایی ندارند. هنرمندان بچه مسلمان را هم به سمت خودشان جذب کردند تا آنجا که الان انگشتشمار از بچه ها ماندند که هنوز در صراط المستقیم هستند. چرا؟ یکی از اصلی ترین دلایل، سیمای منحرف زمان شاه است که هنوز دارد به راه خودش ادامه میدهد و هر کس داخلش بیفتد کمال همنشین در او اثر میکند.
* شما اگر بخواهید فاضلابی را که در یک مجرایی حرکت میکند، تسویه کنید، میآیید سطل سطل آب به آن اضافه میکنید؟ اینکه به حجم فاضلاب اضافه میکند. ما این کار را کردیم. فاضلابی به نام سینما در این مملکت وجود دارد، ما به بچهمسلمان ها میگوییم بیایید بروید فاضلاب را پاک کنید، بچهها بروید در سینما، این سینما را درست کنید. میافتند در فاضلاب بعد از چند وقت بوی لجن بر میدارند و خودشان هم لجن میشوند.
* ما اول مملکتمان دست ارتش بود، جنگ شروع شد. اگر سپاه نبود چه اتفاقی میافتاد؟ ارتش زمان شاه تمام مملکت را به بیگانه داده بود و مملکت و انقلاب نابود میشد. ما آمدیم سپاه درست کردیم اما به سپاه نگفتیم برو در دل ارتش، سپاه را در کنار ارتش درست کردیم. سپاه در کنار ارتش درست شد، خودش شروع کرد برای خودش تولید امکانات کرد، برای خودش شرح وظایف تعریف کرد، قانون برای خودش گذاشت، قاعده گذاشت و از این طرف افزارمندها و مستشارهای آمریکایی را از ارتش بیرون کردیم، تیمسارهای زمان شاه را بیرون کردیم، ساواکیها را بیرون کردیم، تسویه کردیم، باقی را برایشان کلاس عقیدتی سیاسی گذاشتیم، رویشان کار کردیم، نیروهای جدید مذهبی هم گرفتیم اضافه کردیم، الان ارتشمان کمتر از سپاهمان نیست، رقابت دارند میکنند. ارتش و سپاه رقابت سالم و سازنده با هم دارند . هر جفتشان با هم مملکت را نگه داشتند.
* ما میتوانیم بیاییم یک جریان سالم در کنار آن جوی لجنی که وجود دارد ایجاد کنیم. این شیرهای زلالی که نیروهای بچه مذهبی هستند اینها را باز کنیم. در این جوی زلال مثل جشنواره عمار، این کنار، حرکتشان را انجام بدهند در حالیکه سینما هم دارد حرکتش را انجام میدهد.
* من الان دفترم را با قرض و قوله دارم میگردانم، درحالیکه در طول سی و پنج شش سال گذشته یک دانه خطا نکردهام. یک دانه اثر هنریای که بگویند بیمحتوا بوده، ضعیف بوده، اسلامی نبوده، مکتبی نبوده، جنگی نبوده یا فرهنگی نبود، ندارم. به لطف خدا. دیگران زمانی که داشتند چهل میلیارد برای یک سریال خرج میکردند، سی میلیارد خرج میکردند، من برای سریال حضرت یوسف، هفت میلیارد خرج کردم. با آن کیفیت.
* هالیوود است که آمریکا را نگه داشته، هالیوود است که اسرائیل را نگه داشته، هالیوود اگر از بین برود اسرائیل و آمریکا نابود میشوند. راه نابود کردن هالیوود این است که در برابر هالیوود، هالیوود بسازیم، هالیوود اسلامی بسازیم. نه اینکه سینما و تلویزیون دو تا رسانه مهم مملکت را ول کنید به امان خدا بگویی دیگر نمیتوانیم کاری بکنیم. این ناامیدی را بگذارید کنار، کمک کنید. میتوانیم این سینما و تلویزیون را درست کنیم.
* یک آدم ناباب و کلاشی بود، از سریال بیرونش کردیم، او روابط عمومی سریالمان بود. این هم رفت شروع کرد در روزنامهها و سایتها هر چه که دلش خواست علیه ما گفت و ما را متهم کرد که در سریال یوسف دزدی کردهایم. شکایت کردیم، در دادگاه محکوم شد، جریمه هم شد. اما خوب به هر حال روزنامه دستشان است، سایت دستشان است، هر غلطی بخواهند میکنند، هیچ کس هم جلودارشان نیست. تا میرویم شکایت کنیم از یک نفر که به ما توهین کرده یا تهمت زده بایستی شش سال دنبال قوه قضائیه بدویم تا ثابت بکنیم که این آقا اشتباه کرده، این خطاست. بعد از شش سال که دویدیم تازه به ما میگویند که بیایید ببخشید، ولش کنید قضیه را. پس هر چه به ما توهین میشود باید بایستیم تماشا کنیم؟
چندی پیش قسمتی از سخنرانی یک آخوند بر روی اینترنت منتشر شد که به بهترین وجه دروغ و دروغ گویی و فرهنگ آخوندهای فاسد را در معرض دید همگان قرار می دهد. متن این سخنرانی به ظاهر اخلاقی را مرور کنیم تا به عمق فاجعه ای که بر کشور ما رفته و می رود، بهتر واقف شویم.
"یک دروغ دیگه هم جایز است! اونم دروغ به زن است، به زنش هم آدم میتونه دروغ بگه! برای اینکه چَمِش رو بدست بیاره. میگه برای من طلا بخر، بگو چشم! 18 عیار یا 14 عیار؟ نگو ندارم، تو که میدونستی من طلبه ام، پس چرا زن من شدی؟ من که ندارم! چی؟ نگو، بد هست ! بگو می خرم! بگو می خرم! فقط دعا کن ان شاء الله یک پولی برسه. چشم، چشم، همش بگو چشم. یک پیرهن بخر،چشم. چادر بخر، چشم. من رو ببر مشهد، چشم. آمریکا ببر، چشم. هیچ "نه" نگو! حالا یک چیز دیگه می خواستم بگم، دیدم، خانمها پشت پرده ناراحت می شوند. اون رو نگفتم. گفتم چی؟ گفتم چَمِش را بدست بیار! یک چیز دیگه بد هست، اون رو بگم. اگر زن نبود می گفتم. بله! زنها چون هستند اون رو نمی گم بد هست. برای اینکه چَمِش رو بدست بیاری. همش سرش شیره بمال! هی دروغ بگو! هی دروغ بگو! حالا اون نمی دونه که شما داری دروغ میگی، فکر میکنه داری راست میگی، دیگه محبت شما میره تو دل اون! دیگه میمیره برات! این همه دروغ گفتی، ولی حالا بعضی ها ناشی هستند، وقتی زن می گیرند همش به زن شون راست می گن. خوب راست که میگی! ندارم، مگر بابات کی بود؟ ننه ات کی بود؟ اینقدر دستور میدی! مگه تو نمی دونستی من ندارم. چرا زن من شدی! دعوا، مرافه، صبح می روند کلانتری، می روند، مامور انتظامی،... چی؟ دروغ بگو! دروغ بگو! بگو چند سال دیگه می خواهیم از این محل برویم شمیران، کشکی! نیاوران، اونجا هواش بهتره، اصلاً نمی خوای بری [نیاوران]، بگو! شب ها، هی دروغ بگو! تا صبح! تا صبح تا میتونی هر چی که بتونی به زنت دروغ بگی جایزه!"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر